ارشیاارشیا، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 6 روز سن داره

ارشیای مامان وبابا

روزهای بهاری ما تو اردیبهشت ماه

سلام بهونه قشنگ زندگی هر فصلی زیباییهای خاص خودش داره و به شکلهای مختلف میشه ازش لذت برد اما فصل بهار یه چیز دیگست و ما از هر فرصتی برای لذت بردن از هوای خوب و طبیعت قشنگش استفاده میکنیم یکی از همین جمعه های خوب بهاری مثل همیشه رفتیم باغ بابابزرگ خیلی بهمون خوش گذشت مثل همیشه مخصوصا به پسر گلم که عاشق اونجاست و تا لحظه ای که هستیم داره برای خودش بازی میکنه ....... از صبح که رفته بودیم باغ حسابی از هوا و طبیعتش استفاده کردیم ظهر که ناهار خوردیم یهویی تصمیم گرفتیم بریم یکی دیگه از باغهای بابابزرگ چون مسیرش دورتر و طولانی تر هیچ وقت اونج نمیریم همیشه میایم همین باغ که عکسهای اون چندین مرتبه برات گذاشتم باغهای د...
30 ارديبهشت 1394

باغ گلها.....

سلام قشنگترین گل دنیا این پست مربوط میشه به یه بعدظهر بهاری و زیبا و البته جمعه تو اردیبهشت ماه که سه تایی رفتیم باغ گلها ......... البته بیشتر گلها لاله بودن و خیلی زحمت کشیده بودن تا با روشهای ساده محیط دلچسب و قشنگی رو ایجاد کنن برای بازدید کنندگان و رویهمرفته فضای خوبی به وجود آورده بودن تا همه بهشون خوش بگذره و لذت ببرن بعدظهر قشنگ و زیبایی سه تایی کنار هم گذروندیم اونم تو این فصل قشنگ و هوای خوب بهاری.......   اینم عکس قشنگترین گل زندگیمون     بقیه عکسها در ادامه مطلب ببینید     ...
28 ارديبهشت 1394

روزهای بهاری ما در فروردین ماه.....

سلام نفسم همانطور که تو پستهای قبل برات نوشتم تمام ایام عید خونه بودیم و به خاطر جراحی بابایی از خونه بیرون نرفتیم تا روز سیزده بدر بابایی حالش بهتر شد همگی با هم همراه مادر و پدرم و بقیه رفتیم باغ بابا بزرگ و خیلی بهمون خوش گذشت مخصوصا به شما که عاشق اونجایی و حسابی برای خودت بازی میکنی و لذت میبری ...... اینم عسهای روز سیزده بدر   بقیه عکسها در ادامه مطلب ببینید   تو باغ بابابزرگ هر کاری دوست داری انجام میدی و کلی تو دنیای واقعی چیزای جدید یاد میگیری و همه چیز با تمام وجودت لمس میکنی و برای کشف همه چیز هر کاری انجام میدی و یه جورایی آزاد آزادی برای ...
27 ارديبهشت 1394

روز پدر مبارک

قشنگترین سلامها به مرد کوچکم      مهمترین کاری که یه پدر میتونه برای فرزندانش انجام دهد این است که عاشق مادرشان باشد....... چون بچه ها با لبخند مادر میخندند و با گریه اش میگریند........!!!!!!!!           (تئودور هسبورگ )   روزهای قشنگ بهترین خاطره ها رو برامون میسازن و میشن بهترین روزهای زندگیمون....... پدر هم همیشه بهترین و قشنگترین فرشته ذهنمون محسوب میشه و همیشه تو قلبمون جایگاه خاصی داره....... روز پدر به تمام پدران ایران زمین مبارک   همچنین این روز به مرد کوچکم و مرد ...
12 ارديبهشت 1394

نوروز 94

سال نو مبارک عزیز دل مامان و بابا نوروز 1394 به همه دوستای عزیزم و نی نی های مهربونشون تبریک میگم ........ و اما نوروز امسال برای ما چطور بود و چطوری گذشت........ نوروز امسالمون با سالهای قبل یه کم فرق داشت چون بابا احمد یه مشکل جسمی براش پیش اومده بود و باید جراحی میشد برنامه هاش گذاشت برای ایام نوروز تا بتونه استراحت کنه و از اونجایی که تنها زمانی که میتونست استراحت داشته باشه فقط ایام نوروز بود به همین دلیل همه کارهای مربوط به جراحی و بیمارستان در اواخر اسفند ماه انجام داد و با دکتر و بیمارستان هم هماهنگ شد و چهارشنبه اخرین هفته اسفند ماه صبح زود رفتیم بیمارستان ........و فردا پنجشنبه ظهر مرخص شد ولی چیزی ...
25 فروردين 1394

نوروز مبارک

به نام خدای بهار آفرین بهار آفرین را هزار آفرین به جمشید و آیین پاکش درود که نوروز از او مانده در یاد بود نوروزتان فرخنده سال 1394 مبارک چیزی نمونده نقاشی بهار کامل بشه بهترین شاهکار گیتی بر همگی مبارک   ...
8 فروردين 1394

اسفند ماه......

سلام قشنگ و مهربونم روزها تند و تند سپری میشوند و چیزی به نوروز 1394 نمانده و ما هم مثل بقیه در تکاپو هستیم برای استقبال از بهار و نوروز قبل از هر چیز از خدای مهربون برای همه سلامتی میخام و بعد رسیدن به آرزوهاشون با امید و تلاش و تکاپو و عشق به خدای زیباییها امیدوارم پایان قشنگی داشته باشیم و با لبخند و امید سال 1393 به خاطره ها بسپاریم و با یه عالمه عشق شروع خوبی داشته باشیم برای نوروز 1394 فکر نکنم بتونم تا شروع سال جدید سری بهت یزنم عزیز دلم ،پسر گلم ،خیلی خیلی برنامه هام شلوغ ولی با همه شلوغیهای زندگی هیچ وقت برنامه ها و کارهای شما یادم نمیره و همیشه عاشقانه میبوسمت عزیز تر از جونم   جها...
25 اسفند 1393

بهمن ........

سلام  دردونه چهار ساله مامان و بابا روزها یکی پس از دیگری سپری میشه و الان ساعت دوازده و ده دقیقه ظهر  روز دوشنبه چهارم اسفند ماه هزارو سیصدو نود و سه .......و مامان میخاد تازه اتفاقات بهمن ماه برات بنویسم یه کم با تاخیر میام ولی واقعا وقت نمیکنم ........ مخصوصا که اسفند ماه هم اومده و بیشتر کار دارم هم توی خونه هم بیرون از خونه باید به همه کارام برسم  ولی این ماه خیلی دوست دارم شلوغی شهر و به تکاپو افتادن مردم برای تمیزی و خرید و ........ همش قشنگ و زیباست امیدوارم با پایان یافتن این دو سه هفته سال جدیدی رو آغاز کنیم که توش پر از سلامتی باشه و خنده و شادی و غمی وجود نداشته باشه هم برای همه مردم ...
4 اسفند 1393

آذر و دی ماه

سلام عزیز دلم     همه وجودم قبل از نوشتن هر مطلب باید بابت تاخیرم  ازت عذر خواهی کنم و از همه دوستان گلم که میومدن و بهمون سر میزدن و برامون پیامهای محبت آمیز میزاشتن و سراغمون میگرفتن از همشون ممنونم و ازهمگی عذر خواهی میکنم ....... تو این چند وقته خیلی درگیر بودم .........یه چند وقتی بیشتر وقتها پیش مامانم بودم چون شرایط روحی خوبی نداشت و منم به خاطر مامانم حوصله نداشتم تا اینکه حالش خدا رو شکر بهتر شده و یک هفته هم خونه مامانم مراسم روضه بود و من و شما اونجا بودیم و تو کارها کمکش میکردیم..... بعد هم کلاسهای من شروع شد و تمام وقتم گرفته بود به طور فشرده از صبح تا ساعت چهار بعدظهر کلاس داشتی...
18 بهمن 1393