ارشیاارشیا، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 8 روز سن داره

ارشیای مامان وبابا

نمایشگاه گل و گیاه

سلام فرشته کوچولوی مامان روز پنجشنبه گذشته رفتیم نمایشگاه گل و گیاه....   توی سطح شهر تبلیغات نمایشگاه دیده بودیم و تصمیم داشتیم با بابایی یه سری بزنیم امسال دومین بار که نمایشگاه دایر شده سال گذشته نتونستیم بریم ولی  من خیلی دوست داشتم حتما یه سری به نمایشگاه بزنیم با برنامه ریزیهایی که کردیم قرار شد جمعه من و شما و بابایی بریم چون بابا احمد به جز جمعه ها هیچ روز دیگه ای نمیتونه بیاد از بد شانسی اون جمعه هم بابا نمیتونست بیاد و نمایشگاه تا یکشنبه بیشتر نبود منم تصمیم گرفتم خودمون بریم یعنی من وشما یه روز که با خاله فرزانه صحبت میکردم تلفنی صحبت نمایشگاه شد به خاله گفتم ماجرا رو (بابا کار...
20 شهريور 1392

انتظار شیرین.....

نفس که میکشی,آرام میشوم دلت که میگیرد,آه که میکشی زار میزنم لبخند که میزنی,ذوق میکنم.... از ابتدا جزیی از همیم درد میکشم به دنیا می آیی..... کودک هستی هم بازی ات هستم.... مدرسه میروی,هم کلاسی ات...... بزرگ میشوی دوست بی کلک و بزرگتر که میشوی غریبه میشوم,,گاهی....... یادت نرود من همانم که همبازی تو بوده ام همانقدر کودک همانقدر ساده که هر چه گفته ای باور کرده ام من همانم که هستم عاشقانه دوستت داشته و خواهم داشت..... چه تو مرا دوست بداری و چه نه..... عشقم... نفسم.... همه زندگیم...
18 شهريور 1392

بازم شیرین زبونی کردی؟؟؟؟؟

سلام یکی یه دونه مامان   چند وقتی هست که گاهی وقتا شیرین زبونیت گل میکنه و حرفایی میزنی که نمیدونم از کجا میاری این حرفارو جالب اینجاست که با زبون شیرین خودت میگی و جذابیتش زیاد میشه و همه لذت میبرن   مثلا مامان اینطوری صدا میکنی.... عشق, نفس,اکسیژن...... هر سه تا رو با هم میگی گاهی وقتا هم کلمه مامان بهش اضافه میکنی... مامان عشق,مامان نفس,مامان اکسیژن..... بابا با این کلمات صدا زده میشه..... فنا پذیر(میخوای بگی فنانا پذیر نمیتونی کامل بگی میگی فناپذیر).... فنا پذیر,هستی بخش,هر دو تا کلمه رو با هم میگی اونقدر شیرین اداش میکنی که دل من و بابایی غش میره آخه باحرکت دستات انجامش می...
10 شهريور 1392

نگاه خدا همراه همیشگی تو باشه

سلام قهرمان کوچولوی مامان   از اونجایی که هر آدمی برای خودش آرزوهای بزرگ و کو چیکی داره و گاهی وقتا هم برای دیگران آرزو میکنه و گاهی وقتها اون آدم اونقدر بهت نزدیک که تو براش آرزو میسازی و تمام سعی و تلاشت میکنی تا به آرزوهای خودش یا به آرزوهای تو برسه ......فرزند آدم یکی از اون نزدیکترین آدمهاست که همه زندگیت میدی تا به اونچه که دلش میخواد برسه من و بابایی وقتی با هم ازدواج کردیم تصمیم گرفتیم اگه یه روزی صاحب فرزند شدیم هرگز مانع رسیدن به تواناییهاش و استعدادهاش نشیم یا به قول معروف مانع آرزوهاش نشیم حتی اگر بر خلاف میل و سلیقه ما باشه (البته آرزوهای منطقی و دست یافتنی و واقعی نه رویا)البته خیلی سخته چونکه از همون کودکی یا ...
5 شهريور 1392

غار علیصدر(همدان)

سلام رنگین کمون زندگیم واما سفر دوم تو این ماه رفتن به همدان برای دیدن زیباییهای غار علیصدر همراه با مامان بزرگ و بابا بزرگ و خاله نازی و عمو علی و بابایی و من و شما پسر گلم جمعه و شنبه (١٨و ١٩ مرداد)مصادف بود با عید سعید فطر بعد از خواندن نماز عید همگی راه افتادیم به سمت همدان برناممون این بود که اول بریم غار علیصدر و فردا (شنبه)بریم شهر همدان اما به علت شلوغی همه برناممون بهم خورد راستش پسرم رفتنمون به همدان به خاطر مامان بزرگ بود من و خواهرم وقتی روحیه نه چندان خوب مامانم میدیدیم منتظر یه فرصت یا تعطیلی بودیم که مامانم ببریم جایی تا آب و هوایی عوض کنه آخه به علت شکستگی دستش که قبلا برات گفتم زیاد حال و حوصله...
29 مرداد 1392

تو مهربونترین و خوش اخلاقترین پسر دنیایی.......

سلام به مهربونترین و خوش اخلاقترین پسر دنیا مهربونم  شیرین زبونم  خو ش اخلاقم همه زندگی مامان و بابا دوست داریم            ماهه شدنت مبارک   قند و نباتم ٣٥ ماهه شدی مبارکت باشه تو این پست قرار هر دو ماه یعنی ٣٤ ماهه شدنت بهت تبریک بگم آخه ماه قبل دیر شد منم تصمیم گرفتم هر دو ماه با هم بهت تیریک بگم مبارک باشه لحظه های قشنگ زندگیت گل همیشه بهار مامان چه زود زمان میگذره داره سه سال میشه که از حضور تو تو زندگیمون میگذره حضوری گرم پر از عشق انگار همین دیروز بود که توی بیمارستان تو رو تو آغوشم گذاشتن تا بهت شیر بدم و چه زود  قد کشیدی و بزرگ...
26 مرداد 1392
1