ارشیاارشیا، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 17 روز سن داره

ارشیای مامان وبابا

دی ماه + بهمن ماه......

1392/11/13 15:11
نویسنده : مامان فرانک
392 بازدید
اشتراک گذاری

سلام پسر ناز و خوشگلم امیدوارم تو این هوای سرد زمستونی دلت پر باشه از شادی نشاط و سلامتیقلب تو این چند وقته خیلی کار داشتم و نتونستم بیام برات بنویسم علتش تو پستهای بعدی برات مینویسم...... 

امروز میخام اتفاقات این یکی دو ماهه رو برات بنویسم ........

از اونجایی که تو فصل زمستون هستیم هوا هم یه روز خوب بیشتر وقتا سرد خیلی به ما اجازه نمیده تا جایی بریم به خاطر همین اکثر وقتا خونه ایم و مگر اینکه کاری داشته باشیم یا خرید بخوایم بریم بیرون......

ماه قبل (دی ماه )یه شب رفتیم منزل خاله فرزانه اینا چون تولد آرین جون بود شما و آرین جان کلی بازی کردین و حسابی خوش گذروندین

البته تولد آرین جون ١٤ بود ما دو روز بعد رفتیم دیدنشون.......  آرین عزیزم تولدت مبارک

اما مثل همیشه وقتی شما دو تا پیش هم باشین نمیشه ازتون عکس انداخت اونشبم نتونستم ازتون عکس بندازم همین یه دونه عکس ازتون دارم که اونم برای یادگاری میزارم اگه عکسای خاله فرزانه خوب شده باشن ازشون میگیرم و برات میزارم....

 

موهات خیلی بلند شده بود و منتظر به فرصت بودم تا با بابایی که این اینروزا خیلی سرش شلوغ بریم آرایشگاه تا موهات کوتاه کنم تا اینکه پنجشنبه ظهر یه فرصت پیدا شد و بابایی زنگ زد آرایشگاه و خدا رو شکر آرایشگر هم وقت داشت رفتیم سه تایی آرایشگاه و موهات کوتاه کردیم

این عکس آخری وقتی از آرایشگاه برگشتیم خونه ازت گرفتم و اما این توپی که دستت ماجراش از این قراره که یه روز مامانی کار داشت از صبح تا بعدظهر خونه نبودم و شما اون روز پیش بابا بودی بابایی هم که مثل هر روز کار داشت هر جا میرفت شما رو با خودش میبرد و خیلی پسر خوبی بودی و اصلا بابا رو اذیت نکردی وقتی با بابا رفته بودی فروشگاه ورزشی تا بابا خریداش انجام بده این توپ دیدی و خوشت اومده بود بابا برات خرید و واقعا هم دوستش داری و هر جا میریم با خودت میبری  و کلی باهاش بازی میکنی حتی وقتی رفته بودیم آرایشگاه با خودت آوردیش  البته توپ زیاد داری ولی به این علاقه خاصی داری و از اونجایی که علاقه زیادی به توپ بازی نداری ولی با این توپ از وقتی که خریدی علاقه به توپ بازی هم پیدا کردی......

 

یه شب جمعه هم با خاله فرزانه هماهنگ کردیم همگی با هم رفتیم باشگاه تا شما و آرین جون یه کم با هم بازی کنید و کلی هم بهتون خوش گذشت حسابی بازی کردین و من و خاله هم کلی باهاتون بازی کردیم که خیلی هم خسته شده بودیم .... یه چند ساعتی رو تو باشگاه بودیم و آخر شب (ساعت ١٢ )وقتی میخاستیم برگردیم شما ها اصلا دوست نداشتین بیاین و هر کاری میکردیم لباساتون نمیپوشیدین و دوست داشتین بمونیم و دوباره بازی کنید  الهی فدای دوتاتون بشم که اینقدر شاد و خوشحالین و اینقدر بازی کردن دوست دارین شرمنده واقعا که هوا سرده و مجبوریم بیشتر وقتا خونه باشیم و وقتی یه روزایی میریم بیرون اینقدر ذوق دارین و خوشحالین که دوست ندارین برگردیم خونه...... با کلی زحمت لباسات تنت کردم ازتون عکس ندارم زحمت عکس انداختن خاله فرزانه کشیدن منم بعدا عکسارو ازشون میگیرم برات میزارم.......

این چند تا عکس پایین هم مربوط میشه به بازی شما تو خونه با اسباب بازی جدیدت که اونم یه بازی فکریه که خیلی جالب و دوسش داری و در طول روز میاری که باهات بازی کنم البته قدرت تمرکز و توجه و هماهنگی بین چشم و دست بالایی میخاد ضمن اینکه علائم راهنمایی و رانندگی هم یاد میگیری....

دوستت دارم  هایت را به کسی نگو

نگه دار برای خودم

من جانم را

برای شنیدن

کنار گذاشته ام.......

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامان کیان
22 بهمن 92 19:51
وای موی کوتاه چقدر بهش میاد من این پست و ندیده بودم
مامان فرانک
پاسخ
مرسی عزیزم موافقم باهاتون موی کوتاه هم بهش میاد