شیرین زبون خونمون چی میگه؟؟؟؟؟؟؟

بعضی وقتها یه حرفهایی میزنی من همینطور مات و مبهوت میمونم که این کلمه ها رو از کجا میاری

همین امروز صبح رفته بودیم بیرون وقتی برگشتیم خونه و دست و صورت و پاهامونو میشستیم که بریم ناهار بخوریم موقع شستن گفتی وای چه خوبه ها .......یه نفس عمیقی کشیدی و در حالی که پاهات آب میگرفتم چشمات بستی و گفتی چه حالی دادا مامانم داشتم به حرفت و قیافه جدیت نگاه میکردم که خیلی جدی گفتی دستت درد نکنه خیلی چسبید خستگیم در رفت فقط دلم میخاست اون لحظه از قیافه جدی و حرفت فیلم بگیرم تا ببینی چی میگم ........

وقتی هم که داشتیم ناهار میخوردیم وسط غذا خوردن گفتی خیلی خوشمزه بود مامان جونم حسابی چسبید منم گفتم نوش جونت عزیزم گرسنه بودی برای همین بهت مزه داده چند ثانیه بعد یه نگاهی بهم کردی و گفتی یادت رفت بگی گوشت بشه بچسبه به تنت ......... منم خندیدم از دست حرف زدنات........

چند روز پیش گفتی مامان میشه آب بدی      گفتم چشم الان برات میارم خیلی جدی گفتی .....نه بگو البته که میشه چرا که نه ........بعد دوباره جملت تکرار کردی و گفتی مامان میشه  آب بدی گفتم البته که میشه ......

دیروز داشتم با خواهرم تلفنی صحبت میکردم بهم گفتی گوشی بده به من با خاله کار دارم بعد از سلام گفتی خاله جون یادت عید اومدیم خونتون بهم یه پاکت خوشگل دادی توش پول بود (منظورت عیدی بود)خواهرم گفت آره عزیزم یادم خوب چی شده گفتی آخه کاغذ(پاکت) خوشگل هست ولی پول توش نیست  خواهرم گفت خب پولش چیکار کردی گفتی نمیدونم چی شده فکر کنم گمش کردم کاغذم بیارم برام پول توش میزاری خواهرم کلی خندید از دستت و گفت آره فدات بشم بیار دوباره برات پول بزارم

مهربونیات که دیگه زبانزد خاص و عام یکی از صفتهای بارزت که همه ازش تعریف میکنن ....... وقتی میریم مغازه اسباب بازی فروشی از فروشنده دائم قیمت اسباب بازیها رو سوال میکنی بعدش به من میگی این خوب بخریم من با تعجب بهت نگاه میکنم میگم مامان جون از اینا داری یا میگم اینا دیگه برای سن تو نیست برای کوچولوهاست میگی مامانم برای خودم نمیخام که برای داداشی آرین میخام بخرم .........یا وقتی برات اسباب بازی میخرم میگی یکی هم برای داداشی آرین بخریم از اینا نداره ها من میدونم.........

وقتی بابا با تمام احساسش بغلت میکنه و میبوستت و تو بغلش فشارت میده و میگه آخه تو چی هستی سریع با خنده میگی من عشقم .........

بعضی وقتها هم بهم میگی مامان توپولی من در حالی که لپم میکشی منم کلی بوست میکنم و میخندم از حرف زدنت .......

بعضی موقع ها هم بهم میگی قربون چشمات بشم یا میگی قربون چشمای گندت بشم .......منم جز بوسیدنت کار دیگه ای نمیتونم انجام بدم......

در طول روز چند دفعه میگی مامانم عاشقتم....... دوست دارم....... بعدش ازم میپرسی دوستم داری این جمله رو وقتی میفهمی کار بدی کردی ازم میپرسی که ببینی فهمیدم با نه یا از دستت ناراحتم یا نه........

بعضی وقتها هم یه کاری میکنی و میای و میگی مامان چشمات ببند میخام سورپرایزت کنم و منم چشمام میبندم وقتی باز میکنم میبینم بله مثلا اتاقت تمیز کردی همه چیز بهم ریختی به جای تمییز کردن

وقتی هم که خرابکاری میکنی یا اسباب بازیهات خراب میکنی میای میگی مامان بگو چه دست گلی به آب دادی منم میگم وای چه دست گلی به آب دادی؟؟؟؟؟؟ دستات میبری پشتت و بعد میاری جلو میگی ببین هیچ دست گلی به آب ندادم بعدش متوجه میشم چیزی خراب کردی یا شکستی.........

هر وقت هم از نظر خودت یه کار عجیب میکنی میای و میگی من خیلی بینظیرم منم میگم چرا میگی یه کار بینظیر انجام دادم در واقع هم خودت و هم کارت بینظیر بوده حتی اگه خرابکاری کرده باشی مثلا یه روز سوهان ناخن من برداشته بودی و به قول خودت ناخنت سوهان کشیدی و کار بینظیری انجام داده بودی و اومدی و گفتی مامانم من بینظیرم گفتم چرا باز چیکار کردی از پشتت سوهان ناخن من اوردی بیرون گفتی ببین ناخنم مرتب کردم بینظیر نبود کارم منم خندیدم و بعدش با عصبانیت گفتم چند دفعه گفتم دست به وسایل من نزن.......

یه وقتایی میای پیشم بغلم میکنی  و بوسم میکنی .......البته از اینکارا میکنی ولی بیشتر وقتی چیزی میخوای و میدونی میگم نه.......... و یا وقتایی که کار اشتباهی انجام میدی .........ولی اون روز مشغول بازی کردن بودی و بی مقدمه اومدی بغلم کردی و بوسم کردی و جالب اینجاست که گفتی مامان فکر کنم یه جورایی عاشقتم هر چند تعجب کردم از این حرفت ولی خندم گرفت وقتی خندیدم گفتی واقعا جدی میگم ........

بعضی وقتها هم داری بازی میکنی (بازی فکریات میگم)سریع درستش میکنی و میگی چقدر باهوشم البته این کلمه باهوش زیاد به کار میبری تو چاهای مختلف با به صورت پرسشی ازم میپرسی من باهوشم نه منم میگم آره عزیز دلم بعدش با خونسردی میگی خودم میدونستم .........

بعضی وقتها هم که باهات بازی میکنم کلی کیف میکنی وسط بازی بغلم میکنی و بوسم میکنی و میگی بهترین مامان منی ..........منم حسابی بوست میکنم ........

گاهی وقتها هم برای انجام کاری پافشاری میکنی و من میگم نه بعدش میگی چه بخ بخی (بدبختی)داریم از دست این مامان.......

 بعضی وقتها هم بهم میگی توپولی خوشمزه ...........فکر میکنی من چیکار میکنم؟؟؟؟؟ هیچی فقط میخندم.......

وقتی دوست داری یه جایی بریم میگی من یه فکری دارم میگم چی ؟؟؟؟؟ میگی مثلا خیلی خوب میشه الان بریم پارک مگه نه مامان جونم؟؟؟؟ یا گاهی وقتها میگی بیا بریم بیرون یه دوری بزنیم ....... یا  (مثلا سوار تاکسی هستیم میخایم جایی بریم دو تایی )یه پیشنهاد بدم میگم بگو  میگی از اینجا پیاده بریم خیلی خوبه ها با هم دیگه دوتایی پیاده بریم بهتره ها خوش میگذره دوتایی پیاده بریم قدم بزنیم خوبه ها منم میگم باشه اگه دوست داری پیاده میریم که وسط راه پیاده میشیم البته از جایی که خودم احساس کنم از اینجا به بعد خوب و راه زیاد طولانی نیست.......

یه روز تو دنیای خودت ساکت نشسته بودی داشتی فکر میکردی صدات کردم و گفتم ارشیا گفتی بله مامان گفتم چیکار میکنی گفتی دارم فکر میکنم  گفتم چه فکری گفتی آخه تو نمیفهمی فکرم گفتم حالا بگو به مامان فکر قشنگت داشتم ادامه میدادم جملم .........که گفتی نه فکرم خیلی گنده بزرگ تو نمیفهمی .........

همه این چیزایی که نوشتم یک بار تکرار نشده خیلی زیاد در طول این مدت تکرارش کردی برای همین یادم مونده و برات نوشتم خیلی چیزهای زیاد دیگه ای هم بوده که گفتی از حرفای عجیب و بامزت ولی یادم نمیاد جمله یا کلمه ای که گفتی چی بوده اگه چیز دیگه ای هم یادم اومد برات مینویسم .......