ارشیاارشیا، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 7 روز سن داره

ارشیای مامان وبابا

اینروزای ما.......

1393/4/8 16:06
نویسنده : مامان فرانک
235 بازدید
اشتراک گذاری

سلام قلب کوچکم

بهار با همه زیباییهاش تموم شد تابستون گرم اومده تا با گرماش انرژی بیشتری بهمون بده تا قدر زندگی و عزیزانی که دوروبرمون هستن بهتر بدونیم و عاشقانه زیستن بهشون یاد بدیم و خودمونم عاشقانه زندگی کنیم

امروز هشتم تیرماه و الان که دارم برات مینویسم خوابی ..........

اینروزا تا ظهر میخوابی و هر کاری میکنم بیدارت کنم بیدار نمیشی و الان که ساعت دوازده ظهر هنوز خوابی و همین باعث میشه کارام رو هم جمع شده و کلی کار ناتموم دارم که باید انجام بدم ..........

اینروزا از نقاشی کشیدن، کاردستی درست کردن، کتاب خوندن و ........ خبری نیست  بیشتر بازیهای هیجانی که با فعالیتهای بدنی همراه انجام میدیم مثلا پلیس بازی ...... با بیسیم هایی که داری تو میشی پلیس و منم رئیس پلیس و با بیسم بهت دستور میدم بری دزدا رو بگیری و  میری دنبال دزدا..........

یکی دیگه از کارهایی که انجام میدیم پانتومیم  انجام میدیم البته بازیهای ساده که بتونی تشخیص بدی مثل بستنی خوردن و ...........

آهنگهای مورد علاقه شما رو میزاریم و شروع میکنیم به چرخیدن دور خودمون و کلی میخندیم و سرمون گیج میره و پخش اتاق میشیم و نفس نفس میزنیم و کلی میخندیم و همدیگرو بغل میکنیم و یه عالمه بوست میکنم تو هم چشمات میبندی و حسابی از این کار لذت میبری و به آرامشی که دلت میخواد میرسی.......

با هم تو خونه آواز میخونیم آهنگهایی که دوست داری و همراه اونم شعر میخونیم (شعرهای کودکانه)اونم با صدای بلند و همراه با شکلکهای عجیبی که از خودمون در میاریم برای خودمون یه گروه ارکست راه میندازیم و میریم تو حس و کلی خوش میگذره واقعا از این بازیهای جدید لذت میبری کلی انرژی تخلیه میکنی ........

میریم بعدظهرها پیاده روی فدات بشم که اصلا خسته نمیشی و نق نمیزنی و خودم باورم نمیشه اینهمه راه بریم و لذت ببری از پیاده روی و کلی هم با هم حرف میزنیم از چیزهایی که دوست داری داشته باشی و من هنوز برات نخریدم و توضیحات من که چرا برات نمیگیرم و اینکه میگم الان وقتش نیست یعنی چی؟؟؟؟؟؟

بعضی روزها هم میریم پارک و تو یه عالمه بازی میکنی که عاشق اینهمه خوبیهاتم عزیز دلم........

و یه روز رفته بودیم بیرون کفشامون درآوردیم و با پای برهنه بدون جوراب رو چمنای بلوار اصلی خیابون شروع کردیم به راه رفتن خیلی لذت بخش بود   خنکی چمنا زیر پاهامون اونقدر لذت بخش بود که دلمون نمیخواست کفشامون بپوشیم چون این حس خوب قبلا تجربه کرده بودم با بابایی خیلی وقت پیشا دلم میخواست برای یه بارم که شده تو هم تجربش کنی و میدونستم از چیزای جدید استقبال میکنی و خوشت میاد .........و حسابی لذتش بردی و برات تازگی داشت .......

الان دیگه حضور ذهن ندارم از بازیهامون برات بنویسم یادم اومد بعدا مینویسم

و اما شیرین زبونیات........

یه روز بعدظهر بهت گفتم برو بخواب خودت زدی به اون راه و گفتی من نمیفهمم چی میگی من هم جملمو تکرار کردم و گفتم میگم باید بخوابی الان وقت خواب برو بخواب (اشاره به اتاقت) بازم خیلی جدی حرفات تکرار کردی که نمیفهمم چی میگی و خوابم نمیاد وقتی قیافه جدی من دیدی که دوباره میخوام تکرار کنم گفتی اصلا بیا مشاوره کنیم من فکر کردم یه چیز دیگه میخوای بگی اشتباه کردی یا من بد منظورت گرفتم گفتم چیکار کنیم تو هم جدی گفتی مشاوره دیگه یعنی با هم حرف بزنیم متعجب شدم و برای اینکه ادامه بدم  گفتم باشه موافقم و ادامه دادم بفرمایید گوش میکنم بعدش رفتی سمت در حیاط و گفتی نگاه کن الان روز خورشید تو آسمون نباید خوابید باید بازی کنم کارتون نگاه کنم الان که وقت خواب نیست شب که شد هوا تاریک شد ماه اومد تو آسمون منم مثل بقیه میخوابم منم که فقط داشتم به حرفات گوش میکردم از خنده دیگه نتونستم جلوی خودم بگیرم کلی خندیدم  بغلت کردم و کلی بوسیدمت با این مشاوره قشنگت که من تسلیم حرفات کردی لذتش به اینه که با زبون قشنگ و کودکانه خودت میگی من بیشتر دلم غش میره وروجک مامان خیلی دوست دارم........

چند هفته پیش جمعه بابا مسابقه داشت و از صبح رفته بود سالن مسابقات و میشد حدس بزنی تا غروب نیاد خونه برای همین تصمیم گرفتم دلمه درست کنم چون درست کردن دلمه وقت زیادی میبره موادش گذاشتم بپزه و با هم رفتیم حیاط شروع کردیم به برگ مو چیدن و خلاصه تا غروب مشغول بودیم شما هم بهم کمک کردی از اول کار برگ چیدن تو حیاط و شستنشون تا پیچیدن و آماده کردنش تو همه مراحل ........کلی هم لذت بردی و حسابی سرت گرم شده بود چیزی که برام جالب بود این بود بعد از تمون شدن کارا بهم گفتی مامانم چه روز خوبی بود مرسی که یه روز خوب و قشنگ برام ساختی......... فکر میکنی چیکار کردم؟؟؟؟؟؟؟؟؟ حسابی خوردمت با این حرفای قشنگت......

البته تو ژله درست کردن و لازانیا درست کردنم کمکم میکنی حرفه ای البته خودت دیگه همه مراحل بلدی........

یه روز داشتم نعنا های خشک شده رو که از قبل خشک کرده بودم جمع میکردم که فهمیدی و اومدی سراغم بهت گفتم به اینا دست نزن گوش نکردی جملم چند بار تکرار کردم یهو خیلی جدی گقتی اصلا تو مخالف همکاری  هستی گفتم نه اینطوری نیست گفتی پس مامانی همکاری خوب بزار منم کمکت کنم تا باهم دیگه انجام بدیم........

یه روز با هم سوار تاکسی یودیم ظرف آب هم دستت بود درش باز میکردی و میخوردی آقای راننده که دید مودب و ساکت نشستی بهت گفت آقا پسر آبت میدی منم بخورم شما یه نگاهی به من انداختی و با نگاهت بهم گفتی چیکار کنم منم با نگاهم بدون اینکه حرفی بزنم گفتم نمیدونم خودت میدونی بعد رو کردی به آقای راننده و گفتی لیوان دارین؟؟؟؟ اقا راننده گفت نه ندارم بعدش بهش گفتی پس شزمنده نمیتونم بدم.......آقای راننده کلی از حرفت خندید و گفت چه پسر با ادبیه و لبخند رضایت شما هم رو لبات نشون میداد از اینکه جواب آقای راننده رو درست دادی

یه چیز جالب اینکه هر وقت جایی میریم و تو یه همبازی پیدا میکنی هیچ وقت بچه ها رو به اسم صدا نمیکنی همشون دوستم صدا میزنی مثلا دوستم میای ماشین بازی یا دوستم میای بدو بدو کنیم.........تا حالا ندیدم بچه های رو با اسمش صدا کنی.......

یه روز بهم گفتی مامان میخوام برات تن تاک بخرم منم با خوشحالی گفتم چه خوب موافقم گفتی میدونی چرا گفتم نه گفتی آخه میگن تن تاک برای شکم و کمر خیلی خوب یعنی مفیده.........(فکر کنم هر وقت  میگی من بغل کن من میگم وای کمرم درد میکنه نمیتونم این حرف زده بودی ...........چون خیلی وقت پیشا میگفتی مامان من بغل کن منم چون جراحی کرده بودم میگفتم مامان دلش درد میکه نمیتونه بغلت  کنه )

یه روز داشت تلویزیون تبلیغ یخچال نشون میداد گفتی مامان برات میخام از این یخچالا بخرم منم خندیدم گفتم چه خوب......چند ثانیه گذشت بعد گفتی نه مامان اینا خیلی سنگین نمیتونم بخرم من قابلمه پلین میخرم بابا یخچال بخره برات .......... کلی از دستت خندیدم قشنگی حرفات میدونی به چیه؟؟؟؟؟؟ با زبون کودکانه خودت میگی دل آدم غش میره.........فدات بشم الهی.....................

دورت بگردم الهی وقتی یه حرفی بهت میزنم میگم میشه این کار برام انجام بدی میگی البته که میشه عاشق  متانت و ادبتم خوشگل مامان

دورت بگردم وقتی داری با تلفن صحبت میکنی اونقدر قشنگ حرف میزنی که دلم برات غش میره و اون طرف تلفن هم هر کسی باشه خیلی متین و با شخصیت باهاش صحبت میکنی اونم دلش برات غش میره........

فدات بشم الهی که اگه کاری بخوام برام انجام بدی بهم میگی حتما با کمال میل........

فدات بشم من وقتی میخوایم بریم جایی نظر میدی که کجا بریم و میگی من یه پیشنهاد بدم........

یا میگی مامانم موافقی اول بریم اینجا یا اول این کار انجام بدیم  یا موافقی پیاده بریم       عاشقتمممممممممم

وقتی میریم بیرون هر جایی باشه مغازه و یا وقتی سوار تاکسی میشیم با صدای بلند سلام میکنی و همه با تعجب بهت نگاه میکنن و گاهی وقتا با زور جواب سلامت میدن چند بارم با تاکسی رفته بودیم بیرون وقتی سوار تاکسی میشی سلام میکنی بعضی از رانندها جوابت میدن در کنار چواب سلام حرفای دیگه ای مثل به به چه پسری و........ میگن تو بیشتر خوشت میاد اما بعضی ها جواب سلامت نمیدن و تو با تعجب بهشون نگاه میکنی و برات سوال پیش میاد ولی سوالت نمیپرسی و منم چیزی نمیگم تا خودت ازم بپرسی یه روز مثل همیشه همه اینایی که گفتم تکرار شد بعدش بهم گفتی مامان چرا جواب سلامم نمیدن گفتم مامانی نشنیده گفتی یعنی باید دوباره سلام کنم گفتم اگه دوست داشتی میتونی...... اون روز گذشت یه روز رفته بودیم سوپر مارکت خرید کنیم مثل همیشه وارد شدی و گفتی سلام کسی جوابت نداد دوباره سلام کردی و رفتی سمت بستنی خریدامون کردیم و برگشتیم وقتی خونه بودیم گفتی دیدی مامان دوبار سلام کردم ولی آقا نشنید گفتم بعضیا ذاتا کرن تو هر کاری کنی نمیشنون پس اصلا بهش فکر نکن فقط کاری که فکر میکنی درست انجام بده یه کم حرفام برات سخت بود منم خیلی ساده تر برات توضیح دادم مثل پارک رفتنامون که بعضی از بچه ها از سرسره برعکس میرن بالا و کار اشتباهی انجام میدن و هیچ لذتی هم از این کار نمیبرن و ما میدونیم این کار بدیه پس هیچ وقت انجامش نمیدیم لذت و کیف سرسره به اینه که از بالا سر بخوری بیای پایین تا اینجا ماجرا رو چون خوب یاد گرفته بودی فهمیدی بعدش گفتم سلام کردنم مثل سرسره بازی لذت بخش ما همون کار قشنگی انجام میدیم که باید انجام بدیم دیگه کاری به اینکه کسی جوابمون داد یا نداد نداریم کاری که فکر میکنیم درست انجام میدیم مثل بازی سرسره ببین خیلی از بچه ها مثل خودت چه قشنگ سرسره سواری میکنن و خیلیاشون بلد نیستن از سرسره خوب استفاده کنن آدم بزرگا هم خیلیاشون بلدن خیلیاشونم بلد نیستن نباید از دستشون ناراحت بشیم.........اونا هم مثل بچه ها بعضی وقتا اشتباه میکنن و خیلی چیزای دیگه که یادم نیست بهت گفتم تا برات بنویسم

دیگه چیزی یادم نمیاد برات بنویسم انشاالله تو پستهای بعدی اگه چیزی یادم اومد برات مینویسم........

 

خیلی خیلی دوست دارمممممممممم

قلب کوچکم

 

پسرم

نگذار گوشهایت گواه چیزی باشد

که چشمانت ندیده

نگذار زبانت چیزی را بگوید

که قلبت باور نکرده

فقط صادقانه زندگی کن......

 

 

 

 

 

 

 

 

 

پسندها (2)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (3)

مریم(مامان کیان)
10 تیر 93 12:47
وای فرانک جون چه کار کردی پسرت انقدر مودب و حرف گوش کنه و انقدر حرفای خوب خوب میزنه قربونت بشم عزیز دلم انقدر آقایی کلی کیف کردم شیرین زبونیات و خوندم
مامان فرانک
پاسخ
ممنون عزیزممریم جون بصضی وقتها هم حرفم گوش نمیکنه و عصبانی هم میشم از دستش ولی رویهمرفته پسر خوبی.........
ژاله (مامان پویا)
14 تیر 93 20:30
یکی از وبلاگهای مورد علاقه من همین وبلاگ شماست .موفق باشید
مامان فرانک
پاسخ
شما لطف دارین عزیزم
ژاله (مامان پویا)
14 تیر 93 22:29
آفرین به این گل پسر باادب و آفرین به مامانش که همچین پسری رو تربیت کرده