ارشیاارشیا، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 17 روز سن داره

ارشیای مامان وبابا

هورا بازم پارک

1393/7/8 13:00
نویسنده : مامان فرانک
614 بازدید
اشتراک گذاری

تابستون امسال تا دلت بخواد پارک رفتیم وقت و بی وقت تعطیلی و غیر  تعطیلی .....صبح ....ظهر ....شب .....هر وقت که زمان پیدا میکردیم کجا بریم ارشیا میگفت پارک ........ آخ جون پارک........ عاشق پارک این ناز گل مامان ...... ما هم برای دل تو هم که شده حتی برای یه ساعتم وقت پیدا میکردیم و میبردیمت پارک چه من و تو با هم ........چه سه تایی با هم

چند وقت پیش برات نوشتم که رفتیم پارک ارم که خیلی هم بهت خوش گذشت  یکی از جمعه های شهریور ماه با خاله فرزانه هماهنگ کردیم که بریم پارک .....اونم پارک چمران من تا به حال قسمت بازی نرفته بودم ولی خاله فرزانه و آرین جون رفته بودن و ازش زیاد تعریف میکردنند تا اینکه هماهنگ شدیم یه روز جمعه  برای ساعت هشت قرار گذاشتیم و  آماده شدیم و رفتیم دنبال خاله اینا و همگی با هم شب رفتیم پارک

  خاله زحمت کشیدند و شام خیلی خوشمزه ای درست کرده بودند که یه جای خوب و مناسب نشستیم شام خوردیم و چای و.......دست خاله فرزانه مهربون درد نکنه بابت ساندویجهای خوشمزه ای که درست کرده بودند خیلی خیلی بهمون چسبید مثل همیشه دست پختشون عالی و خوش سلیقه

شما و آرین جون کلی بازی کردین تا اینکه رفتیم قسمت بازی ........

وای فوق العاده بود اصلا فکرش نمیکردم وسایل بازیش بهتر از پارک ارم باشه مخصوصا برای بچه ها

یک عالمه وسایل بازی سوار شدین در واقع میشه گفت هر چی وسیله بازی بود سوار شدین و کلی خوشحال بودین و ذوق میکردین ساعت یک نیمه شب بود ولی دست از بازی برنمیداشتین و تازه بعد از تموم شدن وسایلای بازی با عمو کاظم دنبال بازی میکردین هر چی میگفتیم باید بریم خونه مگه رضایت میدادین خسته هم نمیشدین و با خنده و شادی تو محوطه پارک دنبال هم میکردین و خوشحال خوشحال از اومدن به پارک

من و خاله فرزانه هم چند تا وسیله بازی سوار شدیم (صندلی پرنده و سفینه ) و همگی با هم یه وسیله بازی خانوادگی هم سوار شدیم که فکر کنم اسمش چرخ و فلک بود .........

قبل از ابنکه عکسها رو بزارم یه نکته ای برات بنویسم  نمیشد عکسهای خوبی بندازیم چون از شدت خوشحالی و هیجان اصلا همکاری نمیکردی تو عکس انداختن البته حقم داشتی ....... ضمنا پارک شلوغ بود و عکس انداختن خیلی سخت میشد و موقع سوار شدن وسایل بازی هم عکسها همه تار یا .......... میشدن همین چند تا عکس خوب شدن برات گذاشتم و یه کمم فیلم بابایی ازت گرفته که بد نشده ........ انشاالله تو یه فرصت مناسب که خاله فرزانه دیدم عکسهای اونا رو هم میبینم اگه بهتر شده بودن عکساشون برات میزارم........

فدای هر دو تا پسر خوشگل و نازم بشم من که خیلی عزیز و دوست داشتنی هستین برای مامانی و خاله فرانک ......آرزو مبکنم همیشه سلامت و شاد و پر انرژی لحظه های قشنگ زندگیتون سپری کنید و هیچ وقت غم به دلتون راه پیدا نکنه

دل و روحتون همیشه پر از مهربونی ،صداقت ،عشق باشه و خدای خوبیها رو هیچ وقت فراموش نکنید ........

 

از اون بالا دارین پایین نگاه میکنی.......

ارین و ارشیا تو واگن آخر قطار نشستن......

 

 

 

 از کدوم خاطره برگشتی به من

که دوباره از تو رویایی شدم

همه دنیا نمیدیدن من

من کنار تو تماشایی شدم

 

 

پسندها (2)

نظرات (1)

مامانِ بهار
19 مهر 93 19:30
دوست خوبم امیدوارم همیشه و همه جا مولامون ♥حضرت علی(ع)♥ نگهدار کوچولوی خوشگلت باشه . پیشاپیش عید غدیر رو بهتون تبریک میگم.
مامان فرانک
پاسخ
ممنون عزیز دلم