متاسفانه مادر بزرگم به رحمت خدا رفتن
متاسفانه واقعیتهای زندگی همیشه باب دل ما نیست و گاهی وقتها بر خلاف احساس و میل ماست و مرگ هم یکی از اون واقعیتهای زندگیست که خیلی ازش لذت نمیبریم و نمیتونیم تو دایره ذهنمون جاش بدیم و در موردش حتی صحبت کنیم ولی اینو خوب میدونم که یه واقعیت تغیر ناپذیر و باید قبولش کرد حتی اگه ازش خوشمون نیاد
مادر بزرگ مهربونم چند روز پیش ( دوشنبه 6/ 8/ 93) رفتن به خونه ابدیشون .........
خیلی دوسش داشتم و خیلی برام عزیز بود خاطرات کودکیم وقتی میدیدمش برام تداعی میکرد......
خیلی چیزا دلم میخواست بنویسم ولی نمیدونم چرا الان که شروع کردم به نوشتن ذهنم پر از شلوغی افکار و ....... و نمیتونم تمرکز کنم ببخشید پسر گلم......... فقط میتونم بگم
روحش شاد
ارزش بودنت را همیشه از اندیشه یک لحظه نبودنت می توان فهمید
خیلی خیلی دوست داشتم مادر بزرگ مهربونم.......
......... یادت همیشه تو دلهامون زنده میمونه......