عکسهای سیزده بدر
امسال هم مثل هر سال سیزده بدر همگی با خانواده خودم مامان و بابام و خواهرم و برادرم اینا رفتیم باغ......
صبح زود راه افتادیم تا تو ترافیک نمونیم و فتیم با مامانم و بابام باغ صبحانه هم همونجا خوردیم ..... بعدش خواهرم اینا اومدن و برادرم و چند تا از دوستاش هم ظهر اومدن خیلی خوش گذشت ناهار خوردیم و تا غروب اونجا بودیم موقع برگشت هم رفتیم خونه مامانم اینا با خواهرم وتا ساعت یک نیمه شب پیش مامانم اینا بودیم و بعد هم اومدیم خونه
به پسرم ارشیا که خیلی خوش گذشته بود بعد از مدتها رفته بودیم طبیعت گردی به قول خودش با وجود زمستون و سرما که نمیشد بریم از طبیعت استفاده کنیم هر چند که همه جمعها سه تایی میرفتیم بیرون و میگشتیم ولی این بیرون رفتن کجا و اون بیرون رفتن تو سرما کجا از این به بعد هوا خوب میشه و ما هم که عاشق گردش و بیرونیم خیلی میچسبه ارشیا هم که مثل خودمون عاشق این جور جاهاست..........
اینم جایزه ای که براش خریده بودم و تو پستای قبلی عکسش گذاشته بودم با خودمون آوردیم باغ تا بازی کنه چون فقط به درد همچین جاهایی میخوره راستش خودمم موقع خریدن به ذهنم اومد که تو باغ میتونه باهاش بازی کنه برای همینم براش خریدم و حسابی سرگرمش کرده بود و کلی بازی کرد........
این آب پاش رو هم وقتی عید رفته بودیم مسافرت از اونجا براش خریدم در واقع یه جورایی سوغاتی براش گرفتم یه دونه کوچیکش داشت که باهاش بازی میکرد ولی این که تو مغازه دید خوشش اومد و خریدم براش چون بزرگتره و بهتره........داره به قول خودش به درختها آب میده....... کلی هم با اون برادرم و پدرم خیس کرده بود همون روز.........
اینجا هم هوا یه کم سرد شده بود و لباس گرم پوشوندم بهت
در هر جغرافیایی که باشم
جهت ها تفاوتی ندارند
تمام دانه های دلم
رو به سمت
خنده های توست