ارشیاارشیا، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 14 روز سن داره

ارشیای مامان وبابا

سرما خوردگی ارشیا و مامانی

سلام عزیز دل مامان با همه مراقبتهای لازم برای شما اما سرما خوردی ..... یک شنبه نیمه های شب با نق زدن و غرغر کردن میخوابیدی و بلند میشدی معلوم بود یه مشکلی وجود داره اما تا صبح با همین اوضاع خوابیدی من هم با ترس و استرس حدس زدم سرما خوردی ولی چون جایی نرفته بودیم و خونه بودیم و کسی هم به دیدنمون نیومده بود شک داشتم که سرما باشه صبح که از خواب بیدار شدی حالت خوب بود که متوجه شدم سرفه میکنی و بله گل پسر ما سرما خورده .....  دو روز اول حالت خوب بود و فقط سرفه میکردی و راستش بگم تا به امروز به خاطر سرما خوردگی دکتر نبرده بودمت همیشه با خوردن سرما خوردگی کودکان مشکل حل میشد و کوتاه و جزی بودن .....
24 آذر 1392

مطالب و عکسهای جا مانده تو این چند وقته.....

سلام نبض زندگی مامان پسر گلم قبل از اینکه برات بنویسم این پست باید بگم امروز اولین برف پاییزی اومد و هوا به شدت سرد شده خیلی دلم میخواست ببرمت بیرون تو این هوای برفی ولی خیلی سرده ترسیدم مریض بشی ..... نمیدونم چرا هنوز تو شیشه شیر میخوری خیلی بهت مزه میده آخه پسرم دیگه بزرگ شدی نباید اینطوری شیر بخوری پس لیوان برای چی اختراع کردن مثل آب خوردن یا آبمیوه خوردن دیگه اونا رو با لیوان میخوری ولی شیر اصلا و ابدا...... ١٣ آبان تولد آجی مه تا بود چون مدرسه میره آجی ما هم آخر هفته رفتیم خونه خاله ایناخیلی خوش گذشت اینم مه تا خانم(آجی مه تا)و ارشیا ...
14 آذر 1392

اولین باری که عشق ما تو قرعه کشی برنده شده.....

  سلام خوشمزه مامان  عشقم              نفسم            خوبی؟؟؟ خوشی؟؟؟ عزیز دل مامان اواخر آبان ماه(٢٠ آبان ماه دوشنبه)به گوشی مامان زنگ زدن از فروشگاه پروفسور کوچولو که ارشیا جون در قرعه کشی آبان ماه مبلغ ده هزار تومن برنده شده بیایین تحویل بگیرین.... پروفسور کوچولو فروشگاه بزرگی فقط مخصوص بچه ها..... فقط بازی فکری / کتاب/ سی دی/و چیزهای خوب و متنوع و آموزشی و اختصاصی برای تمام سنین..... اونجا رو خیلی دوست داری و هر وقت بخوایم برات چیزی بخریم میریم اونجا و شاید یک ساعتی اونجا ه...
10 آذر 1392

خوردنیها و تنقلات مورد علاقه یکی یه دونه مامان

سلام به صورت ماهت قشنگم امروز میخوام از خوردنیهای مورد علاقت بنویسم البته قبلا تو پستهای قبلی برات نوشته بودم ولی الان که سه سال شدی یه کم چیزای مورد علاقت تغیییر کرده کلا از نوزادی بد غذا نبودی و خدا رو شکر من تو غذا خوردن کمتر اذیت شدم الان که دیگه ماه شدی و هر چی درست کنم میخوری بعضی چیزها رو هم دوست نداری که طبیعی ما بزرگتر ها هم از بعضی از غذا ها متنفریم و اصلا نمیخوریم با اینکه میدونیم اشتباه ولی........ چه برسه به شما کوچولوها کلا مامان عاشق آشپزی و از غذا درست کردن لذت میبرم حرفه ای نیستم ولی بد نیست دستپختم مخصوصا حالا که دیگه سر کارم نمیرم و بیشتر وقت دارم خراب کاری کنم که بابایی همیشه میگه خراب میکنی ...
3 آذر 1392

یه روز پاییزی.....

سلام به ارشیای عزیزم  قبل از اینکه این پست برات بنویسم ٣٨ ماهه شدنت تبریک میگم نفس زندگیم..... ٣٨ ماهگی مبارک     هفته گذشته یه روز تعطیل یهویی تصمیم گرفتیم بریم بیرون نم بارون هوای تمییز وسوست میکرد بزنی از خونه بیرون بری به سمت طبیعت .... الانم که پاییز و دیدن طبیعت هفت رنگ لذت خودش داره ظهر بود ساعت یک بود یهویی تصمیم گرفتیم بریم بیرون سریع آماده شدیم و من یه ناهار کوچولو بهت دادم راه افتادیم رفتیم سمت ورده که طبیعتش قشنگ ...........(فقط یادم رفت سه پایه دوربین ببرم تا بتونیم عکس سه تایی بندازیم .....) اینجا هم کلی برگ جمع کردیم و تو هم کلی بازی کردی و به مامان هم...
1 آذر 1392

ارشیا در شب تاسوعا خونه مامان بزرگش

هر سال شب تاسوعا مامانم قورمه سبزی درست میکنه برای اینکه نذر داره و ما هم امسال مثل هر سال صبح من و شما پسر گلم زود بیدار شدیم و رفتیم خونه مامانم (آخه بابایی کار داشت نتونست بیاد)شما صبحانت اونجا خوردی آخه صبحانه خوردنت خیلی طولانی و وقتی میخایم صبح جایی بریم برنامه صبحانتون بهم میریزه و یه عالمه ماجرا داریم سر خوردن صبحانه پسر خوبی بودی و اذیت نکردی اما دوست داشتی کمک کنی و چون همه چیز خطری بود و نمیتونستیم بهت اجازه بدیم دست به هر چیزی بزنی و هر کاری دوست داری انجام بدی همین باعث میشد که ناراحت بشی و گریه کنی  (اما گوشی دایی رضا مثل همیشه به دادمون رسید و با اون سرگرم بودی آخه توش کلی بازی داره که بلدی و سرگرمت میکنه )فدات بشم ...
29 آبان 1392
1