ارشیاارشیا، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 20 روز سن داره

ارشیای مامان وبابا

مطالب و عکسهای جا مانده تو این چند وقته.....

1392/9/14 12:07
نویسنده : مامان فرانک
349 بازدید
اشتراک گذاری

سلام نبض زندگی مامان

پسر گلم قبل از اینکه برات بنویسم این پست باید بگم امروز اولین برف پاییزی اومد و هوا به شدت سرد شده خیلی دلم میخواست ببرمت بیرون تو این هوای برفی ولی خیلی سرده ترسیدم مریض بشی .....

نمیدونم چرا هنوز تو شیشه شیر میخوری خیلی بهت مزه میده آخه پسرم دیگه بزرگ شدی نباید اینطوری شیر بخوری پس لیوان برای چی اختراع کردن مثل آب خوردن یا آبمیوه خوردن دیگه اونا رو با لیوان میخوری ولی شیر اصلا و ابدا......

١٣ آبان تولد آجی مه تا بود چون مدرسه میره آجی ما هم آخر هفته رفتیم خونه خاله ایناخیلی خوش گذشت

اینم مه تا خانم(آجی مه تا)و ارشیا

یه روز من و ارشیا و خاله لندی(دوستم)با هم رفته بودیم بیرون .....

تو یه مغازه اسباب بازی فروشی اینا رو دیدم خوشم اومد برات خریدم وقتی با خاله لندی با هم رفته بودیم بیرون.....

اوایل آذر ماه بردمت چشم پزشکی برای چکاب سال گذشته هم آبان ماه بود بردمت خدا رو شکر مشکلی نداشتی امسال هم رفتیم کلینیک تخصصی نور البرز (چشم پزشکی)از تنبلی چشم و....... که خیلی شایع شده در کودکان زیر چهار سال زیاد شنیدم برای همین دو سال که معاینه چشم جز برنامه های ضروری زندگیت.....مشکلی نبود خدا رو شکر

اینجا هم کلینیک چشم پزشکی....

وقتی از چشم پزشکی برمیگشتیم این چند تا کتاب برات خریدم.....

 

البته اینم بگم که بعد از تولد سه سالگیت تو آبان ماه هم یه چکاب کامل از خون و...... بابت سلامتی جسمی به خاطر حساسیتهای مامان دکترت برات نوشت که خدا رو شکر همه چیز عالی و خوب بود و فقط کمبود آهن مثل همیشه باید شربت آهن مصرف کنی نمیدونم این کمبود آهن چیه که وقتی یکسالگی و دوسالگی هم آزمایش کامل دادی داشتی الانم داری برام جای تعجب با وجود شربت آهنی که میخوری ......

اینم عکس شربت ویتامین و آهن .... تو هم از کودکی مثل همه کوچولوها که باید ویتامین و آهن مصرف کنن میخوردی ..... دوست داشتم عکس شربتها رو برات یادگاری بزارم مطمئنم وقتی بزرگ بشی دیگه این شربتها با این شکل و شمایل وجود نداره مثل خودمون که کوچیک بودیم و شربت میخوردیم و به قول مامانم دیگه اونا نیستن الان تو بازارالبته دو تا دیگه شربت هم بود که میخوردی که نداشتم عکسش برات بزارم اینا رو هم دیگه نداریم چه خوب شد که عکسش وقتی کوچکتر بودی و میخوردی  گرفتم.....

حالا مونده نوبت دندونپزشکی که تو یه فرصت مناسب باید بریم برای چکاب پارسال هم برای اولین بار بردمت دندونپزشکی که بعد از معاینه دکتر گفت همه دندوناش خوب و سالم و مسواک زدن مثل همیشه فراموش نشه.......

عکس مسواک و خمیر دندونتم خیلی وقته که گرفته بودم دیگه الان برات گذاشتمش چون اولین مسواک و خمیر دندونت بود عکسش گرفتم تا یادگاری بمونه...... یواش یواش باید مسواکت عوض کنم....

اینم از مسواک زدنهای گل پسری هر چند خودت با علاقه مسواک میزنی و دوست داری..... ولی بیشتر وقتمون صرف آب بازی کردن و خیس کردن شما میگذره تا بالاخره رضایت میدی مامان خودش دندوناتون مسواک کنه.....

خیلی وقت بود که میگفتی برات لاکپشتهای نینجا بخرم تا اینکه یه روز که با هم رفته بودیم بیرون برات خریدمش خیلی خوشحال شدی باورم نمیشد اینقدر دوسش داشته باشی وقتی درخواست خریدنش میکردی وقتی میگفتم الان وقتش نیست راضی میشدی یه کم نق میزدی ولی رضایت میدادی الهی فدات بشم با وجود اینکه خیلی دوست داشتی  ولی ساکت میشدی و چیزی نمیگفتی..... اصلا فکرش نمیکردم اینقدر خوشحال بشی فکر میکردم مثل بقیه اسباب بازیهاست ولی واقعا این یکی یه جور دیگه بود بعد از خریدن برق شادی تو چشمات میدیدم و کلی بوسم کردی وهمش ازم تشکر میکردی....

یه روز بعدظهر بهت تنقلات(توت /کشمش/پسته/ بادوم/.....)دادم گفتم هم بازی کن هم بخور.... یه مدت کوتاهی گذشت دیدم خبری ازت نیست و صدایی ازت در نمیاد اومدم دیدم اینطوری خوابیدی و داری میخوری منم تا حواست پرت خوردن بود ازت عکس گرفتم......

اینم بازیهایی که توی خونه گاهی وقتها انجام میدی....

اگه گفتین این چیه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

یه روز بعدظهر که با مامانم رفته بودیم بیرون این ساعت برای ارشیا خرید دستشون درد نکنه ........

از بس اسپری و عطرهای بابا رو بر میداری میزنی به خودت وقتی میخوایم بریم بیرون منم برات یه اسپری کودک خریدم که دیگه به وسایل بابایی دست نزنی.....

اینجا هم پارک نزدیک خونمون که گاهی وقتا میریم اونجا تا بازی کنی

یه شب نمیخوابیدی هر چی بهت گفتم وقت خواب باید بخوابی گفتی من الان خوابم نمیاد برای همین بی خیال خوابیدنت شدم و با خودم گفتم شاید تا نیم ساعت دیگه خوابش بگیره آخه وقت خوابیدن بود همیشه اون تایم میخوابی بعد از چند دقیقه دیدم خبری ازت نیست اومد تو اتاق دیدم صندلیت گذاشتی رفتی بالا و داری  موهات شونه میزنی و حالت میدی گفتم چیکار میکنی گفتی دارم خودم خوشگل میکنم تا راحت بخوابم تو برو به کارات برس خندم گرفت از حرفی که زده بودی ......منم ازت عکس گرفتم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)