سه ساله شدی عزیزم مبارکت باشه.......
سلام جونه سبز زندگیم
تو این پست میخام جشن تولد سه سالگیت بنویسم قبل از هر چیز یه عذر خواهی از پسر گلم دارم که خیلی دیر شد و تقریبا داره دو ماه میشه که از سه ساله شدنت میگذره و به چند تا دلیل مهم وقت نشد این پست برات بنویسم دلایلشم خیلی مهم بود نمیشد کاری کرد گاهی وقتها این طوری میشه تو هر چی تلاش میکنی همه چیز دست به دست هم میده که تمام برنامه هات بهم بریزه تاحالا این اتفاق برام اینطوریش دیگه پیش نیومده بود و باید تسلیم شد چون هر چی تلاش میکنی نمیشه که نمیشه و باید صبر کنی تا وقت و زمان خودش و الان یاد این شعردکتر شعریعتی افتادم
گاهی گمان نمیکنی و میشود
گاهی نمیشود که نمیشود
گاهی هزار دوره دعا بی اجابت است
گاهی نگفته قرعه به نام تو میشود
گاهی گدای گدایی و بخت با تو یار نیست
گاهی تمام شهر گدای تو میشود
حالابریم سراغ مراسم تولدت
از اونجایی که تو ذهنم بود امسال یه جور دیگه برات تولد بگیرم که متفاوت از سالهای قبل باشه یه چیزهایی تو ذهنم بود که به بابایی هم گفتم موافقت کرد و تمام کارهایی که لازم بود انجام دادم و از اونجایی که تولدت امسال روز یکشنبه ٢٤/٦/بود و مهمونای عزیزمون نمیتونستن اون روز بیان انداختیم جمعه ٢٩/٦/و مامانی هم تو اون چند هفته مشغول کارهای تولدت بود سرم خیلی شلوغ بود و اما جایی که قرار بود تولدت بگیریم پارک کودک(رویای کوچولوها) بود که خودت بهش میگی پارک مهد کودک خیلی هم اونجا رو دوست داری
قبلش یه توضیح بدم که وقتی کوچکتر بودی برده بودمت از این پارکها اما استقبال نکردی و خوشت نیومد( البته این توضیحات قبلا تو پستهای قبلی برات نوشتم )امسال تابستون همراه خاله فرزانه و آرین جون چند دفعه رفتیم اونجا و یواش یواش خوشت اومد و استقبال کردی بعد از چندین دفعه رفتن دیگه کاملا احساس شادی و خوشحالی داشتی و اونو به زبون هم میاوردی میگفتی اینجا رو خیلی دوست دارم و فکری که مامان کرد این بود که تولدت اینجا بگیرم و همه دوستات و ماماناشون اینجا دعوت کنم که چه فکر خوبی بود چون به همه خوش گذشت دقیقا همون چیزی بود که دلم میخواست متفاوت بودن تولدت با سالهای قبل و اینکه اون روز قشنگترین و زیباترین روز زندگیت بشه و حسابی بهت خوش بگذره و خدا رو شکر همین اتفاق هم افتاد و همه چیز عالی و خوب بود
با مدیریت رویای کوچولوهاصحبت کردیم و قرار روز و ساعت مراسم گذاشتیم و بقیه چیزها......
وقتی داشتم به آرشیو عکسات نگاه میکردم با خودم فکر میکردم زمان چقدر زود میگذره انگار همین دیروز بود که اومدی تو زندگیمون و همه چیز تغییر دادی شدی نفسمون الانم سه سال که زندگی سه نفرمون هر روز زیباتر از روز قبل میشه و به خاطر تو هر کاری میکنیم تا لبخند به لبت باشه و همیشه سلامت و شاد باشی عزیز دلم
برای همین تصمیم گرفتم چند تا از عکسات برات تو این پست بزارم و یاد و خاطرات کودکی شیرینتر بشه
عزیز دل مامان در پنج ماه و نیمگی
ارشیا در ٩ ماهگی
ارشیا در یک سالگی
ارشیا در دو سالگی
حالا میریم سراغ مراسم تولد و عکسها
از اونجایی که عاشق کارتون تام و جری بودی تصمیم گرفتم کیک تولدت تام و جری بدم و دو روز قبل از تولدت رفتیم و کیک تولدت شفارش دادیم و چون تو آلبوم کیکهاشون عکس تام و جری نداشتن مجبور شدیم عکس تام و جری براشون ببریم و فردای اون روز بابایی یه عکس از تام و جری براشون برد اما چون خیلی برام مهم نبود که همه چیز عین هم باشه در واقع تصمیم نداشتم حتما به قول خودمون تم دار بودن برام در الویت نبود چیزی که برام مهم بود خوش گذشتن به تو و دوستای نازنینت بود و اینکه یه روز به یاد موندنی برات باشه و این اتفاق هم افتاد و خدا رو صد هزار مرتبه شکر.....
اما تو این رفت و آمدها برای خرید و کارهای تولدت ناخودآگاه یه کلاه تولد تام و جری هم قسمتم شد و تو یه فروشگاهی دیدم و خریدم و بقیه چیزها هم به طور تصادفی میدیدم و میخریدم به هر حال همه چیز خوب بود از تمام کارها و مراسم تولدت راضی بودم و همه مهمانها هم احساس رضایت میکردند خصوصا بچه ها که کلی بهشون خوش گذشته بود و دلشون نمیخواست برگردن خونه ......
دوست خوب و عزیزم........
بسیار خوشحال خواهم شد که مهمان جشن من بوده و در شادی آن با هم شریک باشیم.
تاریخ ٢٩/ ٦/ ٩٢
روز جمعه
از ساعت ١٧ تا ساعت ٢١
دوستدار شما ........ ارشیا
آدرس جهانشهر- بلوار مولانا- روبروی دبیرستان قلم چی,طبقه زیرین املاک آقا زاده
مجتمع تفریحی رویای کوچولوها
اینم کارت تولدت
اینم کلاه تولدت
اینم چند تا از کلاه های دوستای خوبت
اینم عکس چند تا لوازم تولد با عکس تام و جری
بازم باید از پسر گلم یه عذر خواهی داشته باشم روزی که رفته بودم کیک تولدت سفارش بدیم هزار بار تاکید کردیم به مسئول اونجا که حتما ارشیا با الف نوشته شود یادتون نره ..... توی قبض سفارشی هم خودشون خیلی بزرگ ارشیا رو با الف نوشتن که ما خیالمون راحت باشه اما وقتی بابایی کیک تولد آورد من با کمال تعجب دیدم با ع (عرشیا)نوشته شده کلی عصبانی شدم و با بابا احمد دعوا کردم که کیک گرفتی چرا ندیدی همون جا درستش کنی البته تقصیر بابا نیست واقعا متوجه نشده بود و خودشم کلی ناراحت شد شرمنده پسر گل و نازنینم
اینم کیک تولدت
اینجا هم خانه کودک(رویای کوچولوها)
اینم یه قسمت از تزیینات البته اونجا خودش تزیینات داشت قشنگم بود ولی ما هم یه کم تغیییرات دادیم
از همه دوستان عزیزم تشکر میکنم که زحمت کشیدن و اومدن و ما رو خوشحال و شاد کردن امیدوارم یه روز بتونم محبتاشون جبران کنم و بابت هدیه های قشنگشون سپاسگزارم
ضمنا برای همه مهمونای عزیز ارشیا جون کتاب خریدیم ولی متاسفانه عکسی ازشون ندارم که بزارم
و یه تشکر ویژه از خاله فرزانه عزیز داریم من و ارشیا و بابا احمد به خاطر محبتهاشون و از همه مهمتر عکسای تولدت خاله مهربون زحمتش کشیدن انداختن ..... ارشیا و مامان فرانک بینهایت به خاطر لطفی که کردن ازشون تشکر میکنن ....و امیدوارم بتونم محبتشون یه روزی جبران کنم.....فرزانه عزیزم یه دنیا تشکر
خاله فرزانه عزیز ممنون......
و در پایان آرزو دارم همه کودکان ایران زمین سلامت و شاد باشن و همه پدر و مادرها سر شار از عشق و محبت ....
و ارشیای عزیزم دنیا از آن توست بخند تا دنیا به بهت بخند....
مراقب خودت باش عزیزتر از جونم