یه پست بدون عکس
سلام ،عشقم ،نفسم ،شیرین نباتم
میدونی که خیلی دوست دارم
دیروز بعدظهر وقت دندونپزشکی داشتیم برای شما ......
البته مشکلی نداشیا فقط برای چکاپ..... سال گذشته برای اولین بار بردمت دندونپزشکی کلی گشتم تا تونستم دندونپزشک کودک پیدا کنم که تخصصش فقط کودک باشه و خدا رو شکر پزشک خوب مهربونی ......چند وقتی بود که تو برنامه هام بود که دوباره بریم دندونپزشکی که دو هفته پیش زنگ زدم برای دیروز بعدظهر وقت داد هر چند زیاد تو این چند روزه حالم خوب نبود میخاستم وقتمون کنسل کنم و برای یه روز دیگه باشه ولی دوباره پشیمون شدم و دیدم خیلی کار دارم شاید با برنامه هام تداخل پیدا کنه و با اون حالم بردمت دکتر ببین خیلی برام عزیزی که هیچ کدوم از برنامه ها و کارهای مربوط به شما رو حاضر نیستم عقب بندازم حالا اگه کارهای مربوط به خودم بود تا الان ده دفعه کنسلش کرده بودم ولی تو همه زندگیمی اگه یه کاری رو به موقع برات انجام ندم عذاب وجدان میگیرم
خلاصه دیروز بعدظهر رفتیم پیش دکترت و بعد از یه کم معطلی دکتر دندونات معاینه کرد و خیلی راضی بود و گفت هیچ مشکلی نداری و فقط خیلی سفارش کرد که باید نخ دندون شروع کنم برات منم اطاعت امر کردم و به شما هم گفت آقا ارشیا شکلات ، آبنبات ، پفک ، آبمیوه ، شیر کاکائو ، و......... نباید بخوری باشه؟؟؟؟؟ شما هم سریع گفتی باشه......
دکتر هم آروم بهم گفت هر چند نمیشه به طور کامل به بچه ها گفت نخورین .......از دندوناش مشخص که زیاد این چیزا رو نمیخوره ولی باید مراقب بود.......منم گفتم میخوره ولی نه زیاد .......دکتر هم خندید و گفت موردی نداره ولی بعدش باید مسواک بزنه......
بعدش رفتیم کتاب فروشی چند تا کتاب برات خریدم (6 تا) تقریبا یه ساعتی هم تو کتابفروشی وقت گذاشتیم و حسابی کیف میکردی چون کلا عاشق اینجور جاهایی و طبق معمول به کتابها دست میزدی و نگاهشون میکردی و همشونم میگفتی بخر.......
بعد رفتیم پارک بعد از مدتها هوا هم خوب بود ...... خیلی بازی کردی خوشحال بودی از اونجایی که احساساتت همیشه به زبون میاری خوشحالیت از اومدن به پارک ابراز میکردی فدات بشم الهی.......
بعدش رفتیم دو تایی رستوران غذا خوردیم حسابی گرسنت شده بود و با چه ذوق و علاقه ای غذا رو میخوردی حسابی بهت چسبیده بود...
تو رستوران که بودی خاله نازی بهم زنگ زد و فهمید ما بیرونیم گفت بریم خونشون بعد رفتیم چند تا شاخه گل نرگس خریدیم یه دسته برای خودمون و یه دسته برای خاله جون ..... وای بوش به آدم کلی انرژی میده و دگرگون میکنه حال آدم بعد رفتیم خونه خاله گلها رو دادی خاله و بهش گفتی خاله نازی جون برات گل خریدم خاله هم کلی مچالت کرد و بوست کرد و از دیدن گلها کلی خوشحال شد و زنگ زدیم به بابا و گفتیم خونه خاله ایم آخر شب که میخاد بیاد خونه بیاد دنبالمون .... و امروز که دارم این مطالب برات مینویسم عطر گلهای نرگس تمام خونه رو پر کرده واقعا چه انرژی مثبتی بهمون میده.......
اینم یه روز از روزهای زمستونی سال 92/ 11/ البته با هوای تقریبا خوب.......
دیروز ازت هیچ عکسی نگرفتم چون اصلا دلت نمیخواست عکس بندازی و منم که دیدم دوست نداری عکس بندازی و دوربین میبینی فرار میکنی کلا دیگه بیخیال عکس انداختن شدم و دلم نمیخواست اذیت بشی.....
فرقی نمیکند !
بگویم و بدانی !
یا......
نگویم و ندانی !
زندگی تو را از من دور نمیکند
وقتی ،
در خوب ترین جای اندیشه ام جای داری......