عکسهای چهار سالگی (آتلیه)
سلام خوشگل مامان
از اونجایی که تو این چند وقته شرایط روحی خوبی نداشتیم آتلیه رفتن هم خیلی با تاخیر انجام شد راستش تصمیم داشتم امسال دیگه آتلیه نبرمت و عکس نندازیم چون واقعا درگیر بودم و حال و حوصله خوبی هم نداشتم با این شرایط بد کلا منصرف شدم از عکس انداختن .......
سالهای قبل با کلی ذوق و علاقه وقت میزاشتم از دوستان پرس و جو میکردم و میرفتم عکاسیهای مختلف کار کودکشون میدیدم بعدش وقت میزاشتیم و یه روز تعطیل با بابایی میرفتیم عکسات مینداختیم و همیشه هم راضی بودم از عکسات ولی امسال با مشکلاتی که برای خانوادم پیش اومده بود و ما رو هم درگیر کرده بود و استرس و ناراحتی که شرایط روحی همه رو بهم ریخته بود اصلا نه وقت داشتم نه حوصله برای همین تصمیم به عکس گرفتن نداشتم ولی وقتی میرفتم تو اتاقت و همه عکسهایی که از شش ماهگی تا سه سالگی انداخته بودم میدیدم دوباره پشیمون میشدم که چرا عکاسی نبردمت و ممکنه بعدها پشیمون بشم که چرا چهار سالگی ازت عکس ندارم ..........
تا اینکه همین هفته پیش بدون برنامه ریزی یهویی تصمیم گرفتم ببرمت آتلیه صبح صبحانه که خوردی یهویی چند تا لباس برات برداشتم رفتیم عکاسی نزدیک خونمون و گفتم میخام چند تا عکس از پسرم بگیرم اونا هم سرشون خلوت بود و قبول کردن و ما هم چند تا عکس انداختیم و برگشتیم خونه
هر چند میدونستم اون چیزی که دلم میخاد نمیشه ولی بهتر از عکس ننداختن و بعد پشیمونی من و ناراحتی از دست خودم ........
ارشیا در شش ماهگی (اولین باری که رفتیم آتلیه تقریبا شش ماهه بودی یکیش برای تجدید خاطرات گذاشتم)
چقدر زمان زود میگذره انگار همین دیروز بود که با بابایی رفتیم آتلیه ازت عکس بگیریم
بقیه عکسها در ادامه مطلب