شازده کوچولو در سرزمین رویای کودکان
سلام تنها بهونه زندگی مامان
سال گذشته شما رو دو بار بردم پارک سر پوشیده که تو شهرمون با اسامی مختلف وجود داره ولی اصلا خوشت نیومد و استقبال نکردی منم برای اینکه اذیت نشی دیگه نبردمت امسال تو همین ایام ماه مبارک رمضان با خاله فرزانه برنامه ریزی کردیم یه روز شما و آرین جون بردیم سرزمین رویای کودکان در جهانشهر البته چون آرین جون چندین دفعه رفته بود و از اونجا خوشش اومده بود منم به بهونه حضور آرین تصمیم گرفتم شما رو دوباره ببرم شاید دیگه احساس ترس نداشته باشی و خوشت بیاد
قرار شد همدیگرو ساعت ٧ بعدظهر داخل پارک ببینیم من و شما چند دقیقه ای زودتر رسیدیم همین که وارد شدیم مثل همیشه اومدی تو بغلم دیگه پایین نیومدی منم که دوست نداشتم با اصرار از اونجا لذت ببری اجازه دادم هر جور که راحتی باشی همونطور که تو بغلم بودی برات از بازیهای اونجا تعریف کردم از نقاشیهای روی دیوار و شخصیتهای کارتونی که تو خیلی علاقه داری نشونت دادم با هیجان و علاقه باهات حرف میزدم تا اینکه یواش یواش از تو بغلم اومدی پایین خودت یه چرخی زدی و اومدی رفتی سراغ سرسره چون خیلی سرسره دوست داری یه کم بازی کردی بعد رفتی سراغ وسایل دیگه اما استقبال نکردی و با ترس عقب نشینی میکردی تا اینکه آرین جون اومد با دیدن خاله فرزانه و آرین جون اوضاع بهتر شد با آرین بازی میکردی و تونستم ازت عکس بگیرم شرایط خیلی بهتر شد اما از استخر توپ اصلا خوشت نمیومد بر عکس آرین جون اما همینکه از محیط اونجا خوشت اومده بود برای اولین بار بد نبود دیگه حسابی بازی کردین موقع اومدنم دلتون نمیخواست بیاین ولی دیگه دیر وقت بود و باید برمیگشتیم خونه خوشحالم چون نسبت به گذشته بیشتر لذت بردی از اونجا خوشت اومد و سعی میکنم بیشتر ببرمت اونجا عزیز دلم اونقدر اینطرف و اونطرف میرفتین که دیگه عکس انداختن خیلی سخت شده بود