وقتی تو را دارم خوشبخت ترینم

بهترین صدقه لبخند توست آن را به همه هدیه کن

وقتی به قاب نگاهم می آیی مرا عاشقترین مادر دنیا میبینی,نگاهی که سه سال مرا سرگردان کوچه های دلتنگی ات کرده,همان کوچه هایی که از میان دستان تو راهی سرزمین دلم میشودو مایه امید من برای زندگیست.....

ناقوس دلم به صدا در خواهد آمد تا ثابت کنم با تو زنده میشوم و در هوای تو نفس میکشم و با یاد تو عاشق میشوم و در غم تو میمیرم

میخواهم بگویم من همیشه در روزهای سخت همواره در کنارت خواهم بودو دستان تو را خواهم گرفت تا به بلندترین و زیباترین جایگاه زندگیت دست یابی....

تو همانی از جنس بهار و  ترنم باران عشق را با من تقسیم میکنی... با نجوای صدایم لبخند میزنی و لحظه هایت را در سایه اعتماد من سپری میکنی من آمده ام که بگویم امروز برایم روزی مبارک و فرخنده  است و در زمره ایام شاد زندگی ام میگنجد روزی که آسمان به من خندیدروزی که گلها همه خاطره شدند روزی که باران هم برایم پیام شادی آورد ...روز عشق و روزی که خدا هم نگاه مستانه اش را برایم به زمین فرستاد تا شکر گزار آن باشم روز ورود تو به زندگی عاشقانه ام روز حضور تو در کلبه دلمان در خانه رویایی مان .....

قدمت فرخنده و مبارک....

نمیدانم که اینها را روزی خواهی خواند یا نه؟؟؟؟؟؟اما به هر حال در هر شرایطی می آیم و مینویسم تا بینمان فاصله نیفتد تا عشقمان گم نشود تا دوست داشتنمان تبدیل به عادت نگردد تا نوشته هایم تکراری نگرددتا به تو اثبات کنم میخواهمت با همان چهره و لبخند کودکانه ات میخواهمت با هر چه انتهایش به اسم تو و یاد تو ختم میشود

ارشیا..... عزیزم.....کاش بدانی شیرین ترین لحظات عمر من وقتی است که سلامت و عافیت تو را ببینم....

تویی که دیگر تکیه گاهم شده ای و آنقدر بزرگ شده ای که دیگر میتوانی بر روی پای خود بایستی گام برداری و زمین را به سلطه خودت در آوری شاید لازم باشد هر بار که می افتی دستت را بگیریم و بلندت کنیم تا بدانی افتادن زمینه بخاستن و اوج گرفتن است تا بدانی در این مسیر پر پیچ و خم زندگی پدری داری که پشتیبان توست و مادری که با افتادن تو بند دلش پاره میشود و با ایستادنت لبخند بر لبانش مینشیند تا بدانی قدمهای کوچکت احساساتمان را نوازش میکند و رویای شیرین زندگی برایمان معنا پیدا میکند