عشق پایانی نداره....
گاهی وقتا با خودم فکر میکنم نی نی ها مفهوم عشق میفهمن یعنی یه بچه دو ساله میفهم عشق یعنی چی؟؟؟؟؟دوست داشتن از دید این کوچولو ها چقدر عمیق خالص و ناب؟؟؟؟؟؟ارشیا دردونه مامان تازگیها رفتارش سرشار از عشق و محبت کارایی میکنه حرفهایی میزنه که من گاهی اوقات متعجب میمونم از این همه فهمیدن و ما بزرگترها فکر میکنیم هنوز این نی نی های ناز کوچیکن برای درک این مفاهیم.....
گل پسر مامان خیلی با محبت....دلش وقت برای کسی تنگ میشه با سادگی تمام میگه.... مثلا ....مامان دایی رضا کجاست؟؟؟؟؟مامان میگه سر کار ارشیا میگه دوسش دارم دایی رو ..... وبه همین سادگی احساسش بیان میکنه ..... (ارشیا عاشق دایی رضاش)و جالب اینجاست اگه ما خونه مامان بزرگ باشیم وقتی دایی از سر کار بیاد با تمام وجودش جیغ میزنه و از خوشحالی این طرف و اون طرف شروع به دویدن میکنه در واقع از دیدن دایی ذوق میکنه.....اینم یه جور ابراز دوست داشتن....
وقتی شبها بابایی هم از سر کار میاد فورا متوجه میشه از صدای کلید و داد میزنه مامان با با اومد.... بابایی اومد .... و از خوشحالی جیغ میزنه و میاد تو بغل من و خودش محکم میچسبونه به من .....اینم یه جور عشق دیگه.....منم محکم بغلش میکنم و دوتایی باهم شروع به خندیدن میکنیم و ارشیا از این کار لذت میبره....
وقتی دلش برای کسی تنگ بشه گوشی تلفن میاره و میگه مامان زنگ بزنیم عزیز (مامان بزرگ) یا بابا بزرگی کجاست؟؟؟؟؟خونه نیست ؟؟؟؟زنگ بزنیم ببینیم نارنگی خریده؟؟؟؟؟یا گاهی وقتا میگه ا م مس(با کسره ا م ) بدیم دایی حمید ببینیم کجاس؟؟؟؟؟ بعد گوشی موبایل مامان میاره و میگه مامان ا م مس بدیم دایی حمید ؟؟؟؟؟ میگم دایی نیست سر کار شب بهش زنگ میزنیم ...... بعدش میگه درس میخونه شب نمیشه زنگ بزنیم الان زنگ بزنیم بعد از کلی حرف زدن بین من و ارشیا بالاخره راضی میشه تا شب......اینم یه جور عاشقی کردن دیگه..
جالب اینجاست از کلماتی که نشون دهنده عشق استفاده میکنه.... مثلا وقتی بابایی رو محکم بغل میکنه و میبوسه بعدش میگه کف داد(یعنی کیف داد) دیگه دل باباش با این حرف غش میره و بابایی میگه وای که مامانی این پسر منو دیوونه میکنه با این کاراش و اونقدر میبوستش که بی انتهاست......
گاهی وقتا در حال بازی کردن یهو میپره تو بغل مامانی و چنان با احساس بغلم میکنه و بوسم میکنه که دلم یهو میریزه از این همه محبت و گریم میگیره و منم محکم بغلش میکنم و بهش میگم دوست دارم ..... عاشقتم.....
یه چیز جالب از ارشیا اینه که هر وقت از چیزی .... کاری .... خوشش نیاد و بخواد توجه مامانی یا بابایی رو جلب کنه سریع این جمله رو به کار میبره مامان ارشیا خستس..... بیشتر مواقع که مامانی مشغول کار کردن یا آشپزی کردن باشه و بخواد ببین چه خبره تو آشپز خونه.... یا داخل یخچال چه خبره یا داخل دوربین عکاسی چه خبره یا داخل لب تاب چه خبره .....و یا.......هر جایی که میدو نه دست زدن به اون براش ممنوعیت وجود داره سریع میگه مامانی ارشیا خستس یعنی بغلم کنید و باید این کار انجام بشه ...... فدات بشم میوه زندگی مامان با این کارات...با بغل کردن ما مسلط میشه به همه چیز و دیگه خیالش راحت که همه چیز در اختیار اون.....و بعدش میگه مرسی مامانی..... (از اینکه بغلم کردی) دوست دارم شیرینم.... قندکم...... نباتم.....
وقتی غذا میخوره و به قول خودش خیلی خوشمزه باشه (میگه مامان خومزس) زودی بغلم میکنه و مامان غرق بوسه میکنه و منم دلم میخواد این لحظه ها هیچ وقت تموم نشن.....آخ چه لذتی میبری وقتی تمام وجودت همه زندگیت این طوری تو رو بغل میکنه.....
یا وقتی که دردونه تو بهت بگه مثلا سی دی بزار برام عزیزم..... وای چه حالی پیدا میکنی.... همین امروز بعدظهر بهم گفت مامانی برام کارتون بذار ببینم گفتم سی دی میخوای ....با خوسحالی گفت آره سی دی بذار برام عزیزم.....
یا وقتی غذا میخوره وبعد از تموم شدن غذا میگه مرسی مادر..... بعد ادامه میده خدا شکر..... این کارو بیشتر وقتا انجام میده ولی گاهی وقتا هم میگه مرسی عزیزم...... و من بابایی همینطور نگات میکنیم با لبخند چند ثانیه ای و یهو دیگه طاقتمون تموم میشه از سر خوشحالی و عشق چنان فریاد عاشقانه ای میزنیم که خودمونم از احساسمون خندمون میگیره..... و مامانی مثل همیشه این جمله رو میگه.... خدایا آخه با این عشقی (ارشیا)که به ما دادی چیکار کنیم من تحمل این همه عشق ندارما...ظرفیت من کم ها.... گفته باشم.....