لحظه های شیرین زندگی

وقتی نمی تونی یه کاری رو انجام بدی از مامانی کمک میگیری و بعدش میگی ... مرسی کمک کردی به ارشیا......

یا وقتی که برات کارتون میذارم میگی ....مرسی اجازه دادی ارشیا کارتون نگاه کنه....

وقتی غذای مورد علاقت میخوری میگی.... مرسی مامانی غذا پزیدی..... بعدش میگی خدا شکر.....

وقتی ازت عکس میگیریم میگی مرسی عکس گرفتین.....

اما چند روزی هست که یه جور دیگه رفتار میکنی وقتی میخوای مارو صدا کنی میگی ....

مامان عشق...................

بابا طلا.........بابا جیگر........

وای که وقتی برای هر کاری تو خونه اینطوری صدام میزنی با اون لحن کودکانت وبا اون صورت ماهت چه حالی میشم من...........

هیچ وقت تو دنیای خودم فکرش نمیکردم یه روزی بشه پسرم ,میوه زندگیم,ثمره یه عشق پایدار اینطوری بخواد صدام کنه بهم بگه مامان عشق......

آخه دیدوونه میکنی من عزیز دل مادر.....

وقتی صدام میزنی و بهم نگاه میکنی تمام وجودم پر میشه از یه حسی که نمیدونم چیه بعد اشک تو چشمام جمع میشه و انگار روی این کره خاکی نیستم بغلت میکنم تمام وجودم سرشار از عشقی میشه که به زبون میاری....

وای که چه حس خوبیه مادر بودن......(یعنی همه مامانای دنیا اینطورین؟؟؟؟)

اگه بخوام از احساس بابایی بگم باید ساعتها بنویسم.... اما مطمئنم اونم مثل من از این همه احساس ناب و پاک گل پسرش لذت میبره وای که چه شیرین این قند و نبات زندگیمون..... وقتی که بابایی رو اینطوری صدا میکنی زیبایی کلمات تو با لذت دل بابایی تمام خونه رو قشنگ میکنه و میگه مامانی به نظر تو من با این وروجکم چیکار کنم؟؟؟؟

چه لحظه های شیرینی رو با این نبات میگذرونیم....

چه کلمه زیبایی.....................

و چه حس زیبایی...................

دلم میخواد این لحظه های قشنگ و ناب هیچ وقت تموم نشه......

دلم میخواد صدای قشنگت هر روز خونه عشقمون زیبا زیباتر کنه.....

خدایا از این که این فرشته آسمونی رو بهمون دادی هزاران هزار با شکر.....

دووووووووووووووووست      دااااااااااااااااااااااااارم

برات چی بخواهم 

برات چی بخواهم ز خدا بهتر از اینکه خودش پنجره باز اتاقت باشد 

عشق محتاج نگاهت باشد

خلق لبریز دعایت باشد

و دلت تا به ابد وصل خدایی باشد