ماهی که گذشت

تو این ماه مهمون بازی زیاد داشتیم و مامانی و ارشیا کلی بهشون خوش گذشت تو مهمونی دوستاشون.... بهمن و اسفند ماه با بقیه ماهها برای مامانی و ارشیا ماه متنوع و خوبی بود.....

اوایل بهمن (7بهمن)خاله آناهیتا برای پسرشون نریمان جان تولد گرفتن که مامانی و ارشیا هم حضور داشتن و کلی به هر دومون خوش گذشت اما متاشفانه مامان دوربینشو فراموش کرده بود بیاره که نتونستم از شما عزیز دلم عکس بگیرم خاله آنا قول داده تمام عکس و فیلمهای تولد رو برام رو سی دی بزنه وقتی به دستم رسید حتما عکسات برات میذارم

اواسط ماه بود که رفتیم عروسی الهام جون دختر خاله عاطفه یکی از دوستای مامانی ..... همه چیز عالی بود و حسابی بهمون خوش گذشت مخصوصا به شما حسابی با دوستات که همگی بچه های دوستای مامان بودن بازی کردی تو حیاط هتل......                                                             

ارشیا در مراسم عروسی

ارشیا و آقا نریمان در مهمونی(جشن عروسی)

اواخر ماه هم رفتیم خونه یکی دیگه از دوستای مامان برای مراسم آش دندونی روشا کوچولو دختر خاله مریم..... اونجا هم بهمون حسابی خوش گذشت و شما با دوستات کلی بازی کردی فدات بشم من که وقتی صورت ماه و نازت با اون خوشحالی و بشاشی میبینم که با بچه ها حسابی شادی کلی لذت میبرم عزیز دلم.... هر چند تمام بچه های دوستام از شما خیلی بزرگترن شما پسر گلم و روشا جون که تازه یک سالش شده کوچکترین عضو این گروه هستین ولی شما با نریمان جون و مهدی جون و امیر حسین و...... خیلی خوب کنار میاین و باهاشون رابطه خوبی برقرار کردین و همبازی خوبی براشون هستی....و با وجود اونا حسابی بهت خوش میگذره .....

خونه خاله مریم که برای خوردن آش دندونی رفته بودیم اونقدر غرق بازی بودی که حاضر نبودی یک لحظه از وقت بازی کردن هدر بره هر چی صدات میکردم ارشیا عسل دل مامان بیا عکس بنداز میگفتی یه لحظه وایسا.... یه لحظه یه لحظه ساعتها گذشت و منم که میدیدم داری لذت میبری با دوستات دلم نمیومد مجبورت کنم با اصرار بیای عکس بندازی با روشا کوچولو.....روشا خانمم که یه مدت کوتاهی رو بیدار بود خسته شده بود و یا گریه میکرد یا خوابیده بود...

اینم روشا کوچولو و ارشیا تو مهمونی خاله سارا

پنجشنبه گذشته هم رفتیم خونه خاله سارا یکی از دوستای مامانی.... اونجا هم کلی بهمون خوش گذشت و ارشیا جونم هم حسابی بازی کردش قبل از اینکه گرم بازی بشین و عکس انداختن سخت بشه مامانی همون اول مهمونی عکساشو ازتون گرفت تا با خیال راحت هم شما بازی کنید هم مامانی با دوستاش خوش بگذرونه.....خیلی خوب بود ..... هر چند در حضور دوست هیچ وقت خسته نمیشی و دلت میخاد ساعتهای زیادی کنارشون باشی... با وجود طولانی شدن مهمونی ولی زمان اونقدر زود میگذره که اصلا متوجه وقت و زمان نمیشی .......

اینم میز پر از خوراکی که خاله سارا زحمتش کشیدن برای شما بچه های ناز....

    اینم عکس ارشیا و دوستای نازنینش..... 

قبل از رفتن به خونه خاله سارا به شما گفتم ارشیا مامانی برو از اتاقت شال و کلاهت بیار هوا خیلی سرد باید سرت کنی .... بعد از چند دقیقه با این قیافه اومدی پیشم و گفتی مامان خوب؟؟؟؟؟ منم سریع ازت عکس گرفتم با اون قیافت که خوردنی شدی وروجک مامان......

اینم یه عکس دیگه از عششششششششقمممممممممم

                نفسمممممممممممم

              زندگیییییییییییییییییییی

           دلبندممممممممممممم

                قشنگممممممممممممم

             مهربونمممممممممممممم

           دوستتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت

           دارمممممممممممممممممممممممممممممممم