ارشیاارشیا، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 27 روز سن داره

ارشیای مامان وبابا

ارشیا

1391/8/24 18:58
نویسنده : مامان فرانک
368 بازدید
اشتراک گذاری

                                                                  

 

       به دنیای شیرین ارشیا خوش امدید........  

یکی یه دونه مامان اگه بخام از نوزادی و شیر خوردن و خوابیدن و دردسراش بگم کلی باید بنویسم اما چیزایی که برای ما در مورد پسر نازم جالب بود و قشنگ و کمی اذیت کننده و مامان هیچ وقت اونارو فراموش نمیکنه شیر خوردن شماست عزیز دلم؛از همون نوزادی شیر مامان خوب میخوردی و دردسرایی که بعضی از مامانا داشتن مامان ندیده؛خوب شیر میخوردی اما خیلی طولانی و با زمانهای کوتاه,در واقع تند تند و با مدت زیاد؛شبها خیلی اذیت میشدم هر دو ساعت به دوساعت گرسنه میشدی و شیر میخوردی؛این روند تا یک سالگی ادامه داشت و از او به بعد در طول شب سه الی چهار دفعه بیدار میشدی با اینکه همراه ما غذا میخوردی اما این مساله هر شب ادامه داشت؛و مامان طی این دو سال هر روز سر درد داشت؛هیچ روزی نبود که از خواب بیدار نشم و سر درد نداشته باشم دیگه عادت کرده بودم؛با اینکه احساس رضایت میکردم که عزیز دلم از شیر خوردن راضی و خوشحال,همه ناراحتی ها فراموشم میشد؛جیگر مامان تا دو سالگی شیر خورد و وقتی مامان تصمیم داشت دیگه به گل پسر شیر نده ماجراها داشتیم؛خیلی گریه و بی تابی میکردی؛شبها خوب نمیخوابیدی,روزها بیقراری بهونه گیری میکردی,غذا نمیخوردی,از این وضعیت اصلا خوشم نمیومد احساس خوبی نداشتم اما چاره ای هم نداشتم با دلم کلنجار میرفتم که تسلیم بی قراریهای تو نشم؛سه روز تب کردی,من و بابا خیلی نگران وضع روحیت بودبم؛عادت داشتی شبها شیر بخوری و بخوابی اما تو این وضعیت نمیخوابیدی با تبی هم که داشتی مشکل چند برابر شده بود؛جاهایی که دوست داشتی مثل پارک,کتابخونه,میبردمت.میرفتیم پیش کسایی که دوستشون داشتی خونی خاله,مامان بزرگ,دایی.......یک ماه طول کشید تا این قضیه برات عادی شد؛یه چیز جالب این که از یک سالگی باید شیر پاستوریزه میخوردی مثل همه بچه ها؛چقدر دردسر کشیدم تا بهت شیر معمولی بدم اصلا نمیخوردی با هیچ روشی کلی راه حل پرسیدم و امتحان کردم نشد تا اینکه این تنهامدلی که شیر خوردی و الانم فقط همین مدلی شیر میخوری اونم شیر گرم....

دنیای خواب پسرم مثل بقیه ماجراهای زندگی هم شیرینی داره هم خنده داره هم ناراحتی و نگرانی؛هر چی هست برای من و پدرش قشنگ و زیباست؛تو هر شرایطی که باشی ما عاشقتیم؛ارشیا از نوزادی با شیر خوردن میخوابید و چهار ماه شد باید انگشت شصت مامان یا بابا رو میگرفت و میخوابید؛با هیچ مدل دیگه ای نمیخوابید ....

اینم از مدل خواب پسرم؛از هفت ماهگی با موسیقی میخوابید,دیگه این مدل دوست نداشت  کم کم با نق زدن خوابیدنش داشت مشکل ساز میشد که مامان با یه روش جدید شروع کرد که شما خوشتون اومد. اونم گوش کردن به موسیقی و خوابیدن البته چون من و پسرم همیشه تا دیر وقت خونه تنها بودیم تا اون یکی عشقم یعنی بابا جون بیاد خیلی زمان طولانی میشد اکثر وقتا موسیقی ملایمی در حال پخش بود؛به خاطر همین صدای اهنگ برات جذابیت داشت و اذیت نمیشدی؛یواش یواش به چند تا اهنگ علاقمند شدی و یکی از اونا رو خیلی دوست داشتی و با اون میخوابیدی؛حتی مامان اونو تو گوشی موبایلش ریخته بود و همه جا تو مهمونی نو ماشین,سفر......با گوش کردن میخوابیدی.

با این اهنگ میخوابیدی دلبندم

 

یه شب تو خواب وقت سحر         شهزاده ای زد این کمر

 

نشسته بر اسب سفید                 میومد از کوه و کمر 

میرفت اتش به دلم میزد نگاه

 

کاشکی دلم  ر   سوا بشه      دریا بشه    این دو چشم پر ابم

روزی که بختم باز بشه      بی یار بشه      اون که اومد به خوابم

شهزاده رویای من شاید تو یی تو    

اون کسی که شب در خواب من اید تو یی تو

از خواب شیرین ناگه پریدم             او را ندیدم دیگر کنارم به خدا 

جانم رسیده از غصه بر لب       هر روز و هر شب در انتظارم به خدا

  کاشکی دلم رسوا بشه    دریا بشه     این دو چشم پر ابم

روزی که بختم باز بشه      بی یار بشه     اون که اومد به خوابم

میرفت و اتش به دلم میزد نگاهش

 

 

فدات بشم چه ناز خوابیدی 

 

 

ای قشنگ تر پریا           تنها تو کوچه نریا 

 بچه های محل دزدند            عشق مامان می دزدند

 این شعر و وقتی برات میخوندم کلی میخندیدی خیلی از این شعر خوشت میومد جذابیتش کجا بود نمیدونم!!!!!!!! همین که تو خوشت میومد و صدای خندیدنت خونه رو عاشقی میکرد برای مامان کافی بود .......

 

 

الان که مامان این مطالب برات مینویسه خوشگلم دو ساله شده,برای خودت مردی شدی ماشاالله,دیگه خودت میخوابی نیازی به کمک مامان برای خوابیدن نداری البته شبها باید مامان پیشت باشه و برات قصه بگه اونم فقط بعضی وقتا علاقه نشون میدی؛بیشتر دوست داری مامان کنارت باشه بغلت کنه تا گل پسر خوابش ببره؛قربون اون خوابیدنت بشم که با اون دستای کوچیکت مامان بغل میکنی تا احساس امنیت کنی و بخوابی......یه حسی از دوست داشتن برام به وجود اوردی که اصلا نمیتونم بیانش کنم خیلی عمیق و عاشقانس...... 

این پیشی(گربه )اولین هدیه ارشیاکه روز سوم تولدش از عمه مریمش هدیه 

گرفتههورانکته جالب اینجاست با اینکه اصلا قیافه قشنگی این پیشی نداره ولی ارشیا عاشق این گربه بود. 

وقتی مامان فرانک دیگه تحملش تموم میشد و آقا ارشیا دست از نق زدن و گریه کردن بر نمیداشت این گربه به داد مامانی میرسید؛باهاش بازی میکردی وقتی مامان دمش میگرفت و اونو سرو ته میکرد و جلوی صورتت تابش میداد چنان ذوقی میکردی و میخندیدی که تمام خستگیهامو فراموش میکردمخنده 

ازبین تمام عروسکایی که داری فقط این گربه و یه گاو داری که این دو تا رو خیلی دوست داریبغل 

 

 

 

 تو این عکس ارشیا دوسالش ولی هنوزم عاشق گربش   

 

مامان عاشق خودت,حرف زدنت,قیافت,قدت,مهربونیت,بوسهات,لجبازیات,گریهات و.......... 

 

 

 تصاویر زیباسازی _ سایت پارس اسکین _ بخش تصاویر زیباسازی _ سری اول   تصاویر زیباسازی _ سایت پارس اسکین _ بخش تصاویر زیباسازی _ سری اول   تصاویر زیباسازی _ سایت پارس اسکین _ بخش تصاویر زیباسازی _ سری اول

 

 تصاویر زیباسازی _ سایت پارس اسکین _ بخش تصاویر زیباسازی _ سری اول   تصاویر زیباسازی _ سایت پارس اسکین _ بخش تصاویر زیباسازی _ سری اول   تصاویر زیباسازی _ سایت پارس اسکین _ بخش تصاویر زیباسازی _ سری اول

 

 امروز را برای ابراز احساس به عزیزانت غنیمت بشمار....... 

شاید فردا احساس باشد اما عزیزی نباشد ..........

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

بابای ارشیا
22 آبان 91 14:55
بابا و مامان جون ارشیا خان یه سئوال از شما که ارشیاتون بزرگتراز ارشیای ماست ؟
راسته که میگن پسرایی که اسمشون ارشیا باشه : خوشتیپ ترین ، مهربان ترین ، حرف شنو ترین ، شجاع ترین ، فداکارترین ودلبرترین وباهوش ترین و .... کلی دیگه ( ترین) هستند؟


دقیقا قشنگ ترین جملات رو بکار بردین،باهاتون موافقن.....نمام بهترین های دنیا برای ارشیای ماست
خاله فرزانه
22 آبان 91 23:51
قربونت برم عسل خاله.اینقدر جیگری ماشاالله شیرخوردنت.....خوابیدنت....وایییی همه کارات شیرین بوده وهست عشق خاله ای تو پسرطلا.بوووووووووووس


خاله عشق شما و داداش ارین جزئ بهترین دوستام هستین این مامانم مثل بقیه چیزایی که بهم یاد میده یاد داده که خوبیهای آدمارو فراموش نکنم.....