ارشیاارشیا، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 18 روز سن داره

ارشیای مامان وبابا

شازده کوچولوی مامان در باشگاه .....

1392/3/21 20:39
نویسنده : مامان فرانک
378 بازدید
اشتراک گذاری

سلام مهربون پسر

این چند روز تعطیلات خرداد ماه (١٤و........)قرار بود به باشگاه جدیدمون بریم بابایی از قبل برنامه ریزی کرده بود که تو این تعطیلات چند روزه از باشگاه قبلی اسباب کشی کنیم و به باشگاه جدید بریم

روز سه شنبه هفته قبل یعنی ١٤ خرداد با هماهنگیهای قبلی تمام جابجایی انجام شد با کمک شاگردای بابایی که دستشون درد نکنه اگه اونا نبودن کلی از کارا میموند خیلی کمکمون کردن از همشون بابت لطفی که داشتن تشکر میکنم

اما خیلی کار بود و تمام این چند روز بابایی میرفت باشگاه و کاراش انجام میداد البته به روزش من و شما هم رفتیم و به بابایی کمک کردیم روزهای دیگه هم شما پیش مامان بزرگ موندی تا من و بابایی سریعتر به کارامون برسیم

روز پنجشنبه هم به باغ پرندگان تهران رفتیم که اونو تو پست بعدی میزارم

راستی تا یادم نرفته بگم ١٥ خرداد هم سالگرد مامان بزرگ بابایی بود (اولین سالگرد) و دعا میکنم همه مامان بزرگها و بابا بزرگها همیشه سلامت و شاد باشن چرا که حضور اونها تو جمع خانواده کلی انرزی و عشق برامون داره

.........روحش شاد........

این عکسها هم مربوط به روز جمعه ١٧ خرداد تو باشگاه جدید برای کمک به بابایی رفته بودیم از صبح اونجا بودیم تا ساعت ١٢ شب تا برای فردا همه چیز آماده باشه.....

اینم بگم واقعا عین یه مرد بزرگ همه شرایط درک میکردی و خیلی بهمون کمک کردی نفس مامانی .... ازت خیلی ممنونم

عاشقتمممممممممم

فدای اون صورت ماهت بشم

چه بهت میاد کلاه تکواندو عزیزممممممممم

اینجا هم از فرصت استفاده میکردی و میومدی وسایل بهم ریخته پخش سالن میکردی

بهم ریختگی باشگاه باعث شد دست به کار بشی و تصمیم داشتی جارو برقی بکشی

 

فکر نمیکنم نیازی به توضیح باشه خودتون ببینین ........

 

این دو تا عکس آخری هم موقع ای که خاله فرزانه و عمو کاظم و داداشی آرین زحمت کشیدن و اومدن باشگاه از خاله فرزانه به خاطر شام اون شب تشکر میکنیم خیلی خوشمزه بود وبرای ما که حسابی خسته بودیم مزه داد خاله جونی ممنون

شما و داداشی هم حسابی اون چند ساعت آخر بازی کردین و خوشحال شدی با اینکه خسته بودی  ولی وقتی آرین جون دیدی حسابی شارز شدی نفس مانانی... از اونجاییکه مامان خیلی خسته بود نتونستم با حوصله ازتون عکس بگیرم این دوتا هم بد نشده برای یادگاری میزارم ضمن اینکه وقتی شما و آرین جان همدیگرو دیدین اونقدر با هیجان و علاقه با هم بازی میکردین و دور سالن میدویدین که عکس انداختن امکان پذیر نبود

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامان زهره
21 خرداد 92 22:56
باشگاه جدید مبارکخسته نباشید عزیزم


ممنون عزیزم....