ارشیاارشیا، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 22 روز سن داره

ارشیای مامان وبابا

نوروز مبارک

به نام خدای بهار آفرین بهار آفرین را هزار آفرین به جمشید و آیین پاکش درود که نوروز از او مانده در یاد بود نوروزتان فرخنده سال 1394 مبارک چیزی نمونده نقاشی بهار کامل بشه بهترین شاهکار گیتی بر همگی مبارک   ...
8 فروردين 1394

اسفند ماه......

سلام قشنگ و مهربونم روزها تند و تند سپری میشوند و چیزی به نوروز 1394 نمانده و ما هم مثل بقیه در تکاپو هستیم برای استقبال از بهار و نوروز قبل از هر چیز از خدای مهربون برای همه سلامتی میخام و بعد رسیدن به آرزوهاشون با امید و تلاش و تکاپو و عشق به خدای زیباییها امیدوارم پایان قشنگی داشته باشیم و با لبخند و امید سال 1393 به خاطره ها بسپاریم و با یه عالمه عشق شروع خوبی داشته باشیم برای نوروز 1394 فکر نکنم بتونم تا شروع سال جدید سری بهت یزنم عزیز دلم ،پسر گلم ،خیلی خیلی برنامه هام شلوغ ولی با همه شلوغیهای زندگی هیچ وقت برنامه ها و کارهای شما یادم نمیره و همیشه عاشقانه میبوسمت عزیز تر از جونم   جها...
25 اسفند 1393

بهمن ........

سلام  دردونه چهار ساله مامان و بابا روزها یکی پس از دیگری سپری میشه و الان ساعت دوازده و ده دقیقه ظهر  روز دوشنبه چهارم اسفند ماه هزارو سیصدو نود و سه .......و مامان میخاد تازه اتفاقات بهمن ماه برات بنویسم یه کم با تاخیر میام ولی واقعا وقت نمیکنم ........ مخصوصا که اسفند ماه هم اومده و بیشتر کار دارم هم توی خونه هم بیرون از خونه باید به همه کارام برسم  ولی این ماه خیلی دوست دارم شلوغی شهر و به تکاپو افتادن مردم برای تمیزی و خرید و ........ همش قشنگ و زیباست امیدوارم با پایان یافتن این دو سه هفته سال جدیدی رو آغاز کنیم که توش پر از سلامتی باشه و خنده و شادی و غمی وجود نداشته باشه هم برای همه مردم ...
4 اسفند 1393

آذر و دی ماه

سلام عزیز دلم     همه وجودم قبل از نوشتن هر مطلب باید بابت تاخیرم  ازت عذر خواهی کنم و از همه دوستان گلم که میومدن و بهمون سر میزدن و برامون پیامهای محبت آمیز میزاشتن و سراغمون میگرفتن از همشون ممنونم و ازهمگی عذر خواهی میکنم ....... تو این چند وقته خیلی درگیر بودم .........یه چند وقتی بیشتر وقتها پیش مامانم بودم چون شرایط روحی خوبی نداشت و منم به خاطر مامانم حوصله نداشتم تا اینکه حالش خدا رو شکر بهتر شده و یک هفته هم خونه مامانم مراسم روضه بود و من و شما اونجا بودیم و تو کارها کمکش میکردیم..... بعد هم کلاسهای من شروع شد و تمام وقتم گرفته بود به طور فشرده از صبح تا ساعت چهار بعدظهر کلاس داشتی...
18 بهمن 1393

یلدا مبارک

دوست دارم رویای شیرینم   امروز شنبه 29/9/ آذر ماه...... آخرین شنبه آذر آخرین شنبه پاییز آخرین شنبه ماه صفر دعا میکنم ...... دیدگانتون از همیشه شادتر شهر قلبتون زنده و آبادتر غصه هاتون دم به دم ، ای مهربان، در گذر زمان بر بادتر و یلداتون مبارک   عزیزتر از جانم یلدات مبارک   ...
29 آذر 1393

عکسهای چهار سالگی (آتلیه)

سلام خوشگل مامان از اونجایی که تو این چند وقته شرایط روحی خوبی نداشتیم آتلیه رفتن هم خیلی با تاخیر انجام شد راستش تصمیم داشتم امسال دیگه آتلیه نبرمت و عکس نندازیم چون واقعا درگیر بودم و حال و حوصله خوبی هم نداشتم با این شرایط بد کلا منصرف شدم از عکس انداختن ....... سالهای قبل با کلی ذوق و علاقه وقت میزاشتم از دوستان پرس و جو میکردم و میرفتم عکاسیهای مختلف کار کودکشون میدیدم بعدش وقت میزاشتیم و یه روز تعطیل با بابایی میرفتیم عکسات مینداختیم و همیشه هم راضی بودم از عکسات ولی امسال با مشکلاتی که برای خانوادم پیش اومده بود و ما رو هم درگیر کرده بود و استرس و ناراحتی که شرایط روحی همه رو بهم ریخته بود اصلا نه وقت داشتم ...
9 آذر 1393

قهرمان کوچولوی ما.......

سلام پسر قهرمان مامان و بابا   این روزا تو خونمون داریم با این اصطلاحات قشنگ مامان یا قهرمان ما ،یا پسر قهرمانم......... صدات میکنیم و تو هم کلی لذت میبری از این الفاظ و لبخند قشنگت تمام صورتت ماهت زیبا زیباتر میکنه و دلمون غش میره وقتی صورت ماهت پر لبخند میشه از تابستون امسال که خیلی بیشتر و جدیتر میری باشگاه و کلی دوست پیدا کردی و تمرینات ورزشی هم با نظم و دقت بیشتری داره انجام میشه و خودت هم عاشق باشگاهی و با ذوق و علاقه دقیقه شماری میکنی تا زودتر ساعت کلاس برسه و بریم باشگاه ........ از اونجایی که فوق العاده عالی تمرین میکنی و حرف استادت گوش میکنی و پسر منظم و مرتبی هستی و بسیار دقیق و با نظم همه چیز یاد میگیری ...
8 آذر 1393