ارشیاارشیا، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 5 روز سن داره

ارشیای مامان وبابا

جالب .....نه؟؟؟؟؟؟

1391/11/12 18:43
نویسنده : مامان فرانک
180 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به دردونه خودم الان درخواب ناز بسر میبری و خونه  ساکت و اروم .....بابا احمد رفته باشگاه مثل همیشه مامانم از این فرصت استفاده میکنه میاد تا برات یادگاری بنویسه ساعت سه و پنجاه دقیقه بعدظهر روز پنجشنبه.....

چند وقتیه که دیگه استقلال طلبی شما کاملا خودشو داره نشون میده اصلا دوست نداری کسی کاری برات انجام بده فقط میگی خودم یا ارشیا

امان از دست کارات....تا میخوایم یه کار انجام بدیم میگی ارشیا کمک کنه اونم چه کمک کردنی همه چیز بهم میریزی..... وقتی جارو برقی بخوام بکشم بدو بدو میای مامان من کمک کنم .....مجبوریم یه کمکی هم شما به ما بکنی دیگه .....

موقع غذا درست کردن همینطور مامان من هم بزنم ...من درسه (درست بکنم)

تلفن زنگ بخوره شما باید گوشی رو برداری بله ....

از ماشین پیاده میشیم شما باید دکمه های سوییچ بزنی تا بسته بشه یا باز بشه امان از روزی که بابا عجله داشته باشه و یادش بره که شما این کار و باید میکردی

وقتی بریم مغازه خرید کنیم شما باید حساب کنید....من میدم به جای اینکه بگی آقا چقدر شده میگی چند اینا

وقتی میگی مامان آب.... یا مامان شیر.... اگه دستم بند باشه و فقط چند ثانیه دیر بشه  میگی زود باش مامان تن تن (تند) سریع

تازگیها یاد گرفتی میگی من حوصله ندارما....... فدای اون حوصلت بشم من کجا رفته.....؟؟؟؟؟

جدیدا وقتی میخوای جدی یه چیزی رو بگی اسم مامان صدا میکنی.... میگی فرانک بیا....

وقتی میخوای خودت لوس کنی میگی مامان من اومدما بعد میپری تو بغلم... (البته جایی نیستیا تو خونه کنار منی که این جمله رو میگی)منم میگم خوش اومدی پسرم بغلت میکنم ...بوست میکنم... از این حرکت و رد و بدل شدن جملات خوشت میاد....

وقتی سوار تاکسی میشیم موقع پیاده شدن میگی ممنون آقاه.... مرسی ....چند بارم تکرارش میکنی طوری که آقای راننده و بقیه خندشون میگیره

وقتی که میخوای یه کاری رو بکنی مامانی یا بابای میگن نه ..... سریع صورتمون میکشی به سمت پایین و میگی بوسه بکنم....یه جورایی خ ر م میکنی قربون اون بوسه کردنات بشم من که دلم میبری تا .......

وقتی هم که چیزی باب میلت نباشه میگی دوسی ندارم ها......اصرار نکن.....

وقتی چیزی میخوری مجبورمون میکنی که ما هم بخوریم هر چی میگم مامانی من نمیخورم خودت بخور نوش جانت با اصرار میگی بخور بخور خومزسا(خوشمزس ها)به خدا راست میگما ......

امان از بعضی از کارات.... میگی مامان بیا دنبال بازی(عاشق دویدن و دنبال بازی هستی و خسته هم نمیشی)گاهی وقتا میگم مامان خستست  پام خیلی درد میکنه سریع میگی مامان ماسازه بدم میگم نه فدات بشم خودش خوب میشه تا ماساژ ندی قضیه حل نمیشه... فدای اون دستای کوچولوت بشم الهی.....

یا اینکه سریع میگی بوسه بکنم خوبه میشه ها.....عزیزم نمیخواد....تا بوس نکنی گیر دادن ادامه خواهد داشت.....فدای اون مهربونیت بشم من حالا ماجرا ادامه داره ماساژه دادی... بوسه هم کردی بعد میگی خوب شد دیگه بیا بازی حالا اگه بخوام بگم دستم اوف شده ....... یا.... ماجرا از اول شروع میشه....

وقتی میخوای حرف بزنی راجع به چیزی یا حرکتی انجام بدی که تازه یاد گرفتی یا به قول خودت بخلسی(رقصیدن) میای سراغ دونه دونمون(هر تعدادی که باشیم)میگی نگاه کن منو.... امان از موقعی که نگات نکنیم.....چه شود....

یه چیز جالب عسلم وقتی میخوای بابایی رو صدا کنی میگی ا م قا   (ا و م فتحه)یعنی احمد آقا.....

به آی لاو یو میگی ....آی لاپ سی

 

من قشنگترین مهربونی ها رو به نگاه همیشگیت خواهم سپرد....

اگر تو برای لحظه لحظه زندگیم لبخند جاری کنی.........

 

زنده بودنم با توست ,زندگی میکنم .......

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)