ارشیاارشیا، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 22 روز سن داره

ارشیای مامان وبابا

غار علیصدر(همدان)

1392/5/29 19:37
نویسنده : مامان فرانک
341 بازدید
اشتراک گذاری

سلام رنگین کمون زندگیم

واما سفر دوم تو این ماه رفتن به همدان برای دیدن زیباییهای غار علیصدر همراه با مامان بزرگ و بابا بزرگ و خاله نازی و عمو علی و بابایی و من و شما پسر گلم

جمعه و شنبه (١٨و ١٩ مرداد)مصادف بود با عید سعید فطر

بعد از خواندن نماز عید همگی راه افتادیم به سمت همدان برناممون این بود که اول بریم غار علیصدر و فردا (شنبه)بریم شهر همدان اما به علت شلوغی همه برناممون بهم خورد راستش پسرم رفتنمون به همدان به خاطر مامان بزرگ بود من و خواهرم وقتی روحیه نه چندان خوب مامانم میدیدیم منتظر یه فرصت یا تعطیلی بودیم که مامانم ببریم جایی تا آب و هوایی عوض کنه آخه به علت شکستگی دستش که قبلا برات گفتم زیاد حال و حوصله نداشت و ضمن اینکه بعد این چند ماهه هنوز هم دستش درد میکنه .....روزهای پایانی ماه رمضان بود که خونه مامانم بودیم که تصمیم گرفتیم بریم آبگرم آوج در نزدیکیهای همدان تا مامانم بتونه از آبگرم اونجا استفاده کنه و شاید دستشم بهتر بشه ضمن اینکه آب و هوایی هم عوض میکنه و از همه مهمتر اینکه اون عاشق این جور جاهاست

صبح جمعه راه افتادیم تو مسیر رفتیم آبگرم ..... بعد برای ناهار خوردن و استراحت یه جای خوب و با صفا ایستادیم  ساعت ٧ بعدظهر رسیدیم غار علیصدر

مجبور شدیم شب اونجا بمونیم تا فردا برای دیدن غار بریم گفته بودن ساعت ٦ صبح باید برای بلیت گرفتن بیاین عمو علی زحمت کشیدن و صبح زود رفتن که بلیت بگیرن اونقدر شلوغ بود که بلیت ساعت ٤ بعدظهر به ما رسید مجبور شدیم تا ساعت ٤ بمونیم تا بتونیم بریم غار خدا رو شکر هوا خیلی خوب بود و اذیت نشدیم ضمن اینکه شب هوا خیلی خنک بود شاید بشه گفت یه جورایی سرد بود

خیلی شلوغ بود اصلا فکرش نمیکردیم با این همه جمعیت مواجه بشیم اما شلوغی هم لذتهای خودش داره اینم یه جور تجربس دیگه .......البته پدر مهربونم اصلا نذاشت به ما بد بگذره همه چیز عالی بودو حسابی خوش گذشت...... وقتی کنارخانواده مهربونت  باشی واقعا بهت خوش میگذره مگه نه عزیز دل مامان؟؟؟؟؟؟ مخصوصا به ارشیا عزیزم و مامان مهربونم

بعد از دیدن  غار و زیباییهای بی نظیرش که ارزش این همه وقت گذاشتن داشت ...ساعت ٦ شده بود و تصمیم گرفتیم بگردیم کرج تو راه بازگشت هم رفتیم لالجین شهر سفال ایران و یه کم خرید کردیم

اینا عکسای توی مسیرن

چند هفته پیش من و مامانم با هم رفته بودیم خرید که مامانم این کوله پشتی باب اسفنجی رو برای شما خرید دستش درد نکنه خیلی دوست داره باید قدرش بدونی و از اون روز تا حالا هر جا میریم اونو با خودت میبری کتاب و اسباب بازیهات میریزی داخلش و با کلی ذوق و خوشحالی تو سفر شمال هم همراهت بود فدای اون قیافه خوشحالت بشم من

اینم عکسای داخل غار هرچند با هیچ دوربینی نمیشه زیباییهای اونو به تصویر کشید..... چون خیلی شلوغ بود نشد زیاد عکسای جالب بندازیم...

 

Valentine smiley 043بگذار هر روزت رویایی باشد در دست نه در دور دستValentine smiley 043عشقی باشد در دل نه در سرValentine smiley 043

Valentine smiley 043ودلیلی باشد برای زندگی نه روزمرگیValentine smiley 043 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامان ایدین
2 شهریور 92 0:14
خوش به حالت خاله جون عجب جایی رفتی



واقعا جای شما خالی بود.....