بازم شیرین زبونی کردی؟؟؟؟؟
سلام یکی یه دونه مامان
چند وقتی هست که گاهی وقتا شیرین زبونیت گل میکنه و حرفایی میزنی که نمیدونم از کجا میاری این حرفارو جالب اینجاست که با زبون شیرین خودت میگی و جذابیتش زیاد میشه و همه لذت میبرن
مثلا مامان اینطوری صدا میکنی.... عشق, نفس,اکسیژن...... هر سه تا رو با هم میگی گاهی وقتا هم کلمه مامان بهش اضافه میکنی... مامان عشق,مامان نفس,مامان اکسیژن.....
بابا با این کلمات صدا زده میشه..... فنا پذیر(میخوای بگی فنانا پذیر نمیتونی کامل بگی میگی فناپذیر).... فنا پذیر,هستی بخش,هر دو تا کلمه رو با هم میگی
اونقدر شیرین اداش میکنی که دل من و بابایی غش میره آخه باحرکت دستات انجامش میدی بیشتر لذت میبریمخوردنی میشی عین یه بستنی
چند وقتی هست یاد گرفتی به مامان وقتی میریم بیرون میگی خانم عقاب نشین یعنی فامیلی مامان صدا میزنی..... مثلا تو مغازه که هستیم میگی خانم عقاب نشین زود باش.... یا خانم عقاب نشین این نمیخری (ممکنه خوراکی باشه یا هر چیز دیگه ای که تو مغازه باشه به انتخاب خودت برمیداری و میگی این بخر یا این نمیخوای؟؟؟)
جدیدا هم یاد گرفتی مامان اینطوری صدا میزنی خانم جوان یا میگی خانم جوان عقاب نشین....تو خونه هم همین مدلی صدام میزنی
به خاله نازی میگی خاله دلپذیر .... میگم چرا دلپذیر؟؟؟؟ میگی آخه مثل سس دلپذیر خوشمزس
موقع خداحافظی با بعضی از دوستامون که خیلی رابطت با اونا خوبه و دوستشون داری میگی خداحافظ قهرمان کلی از دستت میخندن ....
موقعی که تو خونه یه کاری میکنی که میفهمی که اشتباه کردی و مامانی قرار دعوات کنه سریع با خنده میگی مامان این خرسی (خرس عروسکیت)چقدر بازیگوش شده یه چیزی بهش بگو؟؟؟؟یا اینکه میگی ای توپ شیطون نباید مامان ارشیا رو اذیت کنی (به توپ نگاه میکنی با حالت عصبانیت یا دعوا کردن اینا رو به توپت میگی)بعدش میگی مامان دعواش کردم قول داده دیگه شیطونی نکنه.....
عاشق این لحظه های قشنگم وقتی یهویی میای وبغلم میکنی و میبوسی من و میگی دوست دارم ... عاشقتم نمیدونی چه حالی میشم اصلا گفتنی نیست باید حسش کنی تا به لذتش پی ببری .....
همین امروز ظهر میخواستی با بابایی بری بابا گفت نمیشه خسته میشی با من بیای باشگاه گریه کردی با گریه خداحافظی کردی چند دقیقه گذشت صدات کردم گفتی من الان ناراحتم من صدا نزن میخوام برم تو اتاقم گریه کنم گفتم باشه هر جور راحتی رفتی تو اتاقت چند دقیقه صدات زدم گفتم بیا خاله نازی تلفن زده میخواد باهات حرف بزنه گفتی مگه نمیبینی من ناراحتم نمیتونم حرف بزنم من حوصله ندارم با خاله حرف بزنم به خاله گفتم ناراحت حرف نمیزنه و ماجرا رو براش تعریف کردم خاله از دست حرفات کلی خندید
وقتی از حموم میارمت میخوابونمت روی تخت تا خشکت کنم و لباس تنت کنم همیشه میگی مامان من میخوام آرامش پیدا کنم یا آرامش داشته باشم یعنی کاری بهم نداشته باش.... لباس تنم نکن و.... چند دقیقه ای با حوله ای که دورت پیچیده شده آروم و بی صدا دراز میکشی و به قول خودت آرامش پیدا میکنی....
فعلا چیز دیگه ای یادم نمیاد عزیزم ......
تا پست بعدی خداحافظ قشنگترین هدیه خدا به مامان و بابا